جدول جو
جدول جو

معنی پربوی - جستجوی لغت در جدول جو

پربوی
(پُ)
پربو. پرعطر. معطر. خوشبوی. مقابل کم بوی: لاجرم، به (سفرجل) ایشان خوب و آبدار و خوش طعم و پربوی نباشد. (فلاحت نامه)
لغت نامه دهخدا
پربوی
خوشبوی معطر پر عطر پربو
تصویری از پربوی
تصویر پربوی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پربو
تصویر پربو
پرعطر، خوش بو
فرهنگ فارسی عمید
(پُ)
معطر. پرعطر. خوشبوی. و رجوع به پربوی شود
لغت نامه دهخدا
(اَ خا)
پرگو. بسیارگوی. پرسخن. پرگو. ثرّ. ثره. فراخ سخن. مکثار. بسیارسخن. آنکه بسیار سخن گوید. قوّال. قوله. (منتهی الارب). درازنفس. ابن اقوال. بس گوی. مسهب. و در تداول عوام، پرحرف. پرروده. روده دراز. پرچانه. و ورّاج. مقابل کم گوی:
ای ساخته بر دامن ادبار تنزل
غمّاز چو ببغائی و پرگوی چو بلبل.
منجیک.
مسحنفر، مرد پرگوی. قراقره، زن پرگوی. (منتهی الارب). و رجوع به پرگو شود
لغت نامه دهخدا
(پُ)
پرمو. اشعر. آنکه یا آنچه موی بسیار دارد. مقابل کم موی:
دو چشمش کبود و دو رخسار زرد
تنی خشک و پرموی و لب لاجورد.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(خَ)
عثمان خربوی. یکی از نویسندگان عرب است. (از معجم المطبوعات)
لغت نامه دهخدا
(حَ بَ وی ی)
علی بن رشید بن احمد، مکنی به ابوالحسن. وکیل ناصر لدین الله بود و خط خوش بطریقۀ ابن مقله مینوشت. در بغداد در 18 شوال 605 هجری قمری درگذشت. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(پَ تُ)
شاعری ایرانی است. (قاموس الاعلام ج 2 ص 1495)
لغت نامه دهخدا
(پَ)
بمعنی پرنون است که دیبای منقش تنک و نازک باشد. (تتمۀ برهان قاطع). و ظاهراً مصحف است
لغت نامه دهخدا
(رَ بَ وی ی)
منسوب به ربا. (از اقرب الموارد). منسوب به رباء. بیعی که به ربا انجام یافته است. (از یادداشت مرحوم دهخدا). در نسبت به ’ربا’ که به فتح ’ر’ شهرت دارد در اصل به کسر ’ر’ است. (از نشریۀ دانشکدۀ ادبیات تبریز سال 1 شمارۀ 5).
- بیع ربوی.
، منسوب به ربو. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پرآوی
تصویر پرآوی
فرانسوی پیش آگهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ربوی
تصویر ربوی
منسوب به ربا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پربو
تصویر پربو
خوشبوی معطر پر عطر پربو
فرهنگ لغت هوشیار
پرشده
فرهنگ گویش مازندرانی
پر شده، انباشته، مملو
فرهنگ گویش مازندرانی
صبح پریروز
فرهنگ گویش مازندرانی
صبح پریروز
فرهنگ گویش مازندرانی
پر شدن، لبریز شدن، فراوان بودن
فرهنگ گویش مازندرانی