معنی پربخاردن - جستجوی لغت در جدول جو
پربخاردن
شکم بارگی، خوردن به افراط
ادامه...
شکم بارگی، خوردن به افراط
فرهنگ گویش مازندرانی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تصویر پر خوردن
پر خوردن
بسیار خوردن بیش از اندازه خوردن مقابل کم خوردن
ادامه...
بسیار خوردن بیش از اندازه خوردن مقابل کم خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
پرهکاردن
پر کردن، کسی را علیه دیگری برانگیختن، پیشگیری از جفت گیری
ادامه...
پر کردن، کسی را علیه دیگری برانگیختن، پیشگیری از جفت گیری
فرهنگ گویش مازندرانی
پش بخاردن
از جلوی کسی گذشتن، راه کسی را بریدن، جلوی راه سبز شدن
ادامه...
از جلوی کسی گذشتن، راه کسی را بریدن، جلوی راه سبز شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
پل بخاردن
معلق زدن
ادامه...
معلق زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
توبخاردن
چرخیدن، تاب خوردن
ادامه...
چرخیدن، تاب خوردن
فرهنگ گویش مازندرانی
جر بخاردن
پاره شدن پارچه، از کوره در رفتن ناگهانی
ادامه...
پاره شدن پارچه، از کوره در رفتن ناگهانی
فرهنگ گویش مازندرانی
سر بخاردن
برگرداندن نظر و رأی کسی، مشورت کردن، دچار سرزنش و سرکوفت
ادامه...
برگرداندن نظر و رأی کسی، مشورت کردن، دچار سرزنش و سرکوفت
فرهنگ گویش مازندرانی
نر بخاردن
نر بخاردن
ادامه...
نر بخاردن
فرهنگ گویش مازندرانی
ور بخاردن
روبرو شدن، مقابل شدن، ناراحت شدن، برخوردن
ادامه...
روبرو شدن، مقابل شدن، ناراحت شدن، برخوردن
فرهنگ گویش مازندرانی
بخاردن
خوردن
ادامه...
خوردن
فرهنگ گویش مازندرانی