حیله، تزویر، مکر، نیرنگ دمدمه، کلماتی که جادوگران و عزائم خوانان هنگام جادو کردن به زبان می آورند، سحر، جادو افسون کردن: حیله کردن، نیرنگ به کار بردن، سحر کردن
حیله، تزویر، مکر، نیرنگ دمدمه، کلماتی که جادوگران و عزائم خوانان هنگام جادو کردن به زبان می آورند، سحر، جادو افسون کردن: حیله کردن، نیرنگ به کار بردن، سحر کردن
پرحیله. پرمکر. پرفریب. پرفسوس: بفرمود تا نزد او شد قلون ز ترکان دلیری گوی پرفسون. فردوسی. فرستاد با او بخانه درون نهانی زن جادوی پرفسون. اسدی. همانگه زن جادوی پرفسون که بد دایه مه را وهم رهنمون. اسدی. ، سخت داهی و زیرک. سخت کاردان: بنزد سیاوش فرستم کنون یکی مرد بادانش و پرفسون. فردوسی. ز پیش فریدون برون آمدند پر از دانش و پرفسون آمدند. فردوسی. فریدون پردانش پرفسون مر این آرزو را نبد رهنمون. فردوسی. بیاور یکی خنجر آبگون یکی مرد بینادل پرفسون. فردوسی. در آن پنبه هر چند کردی فزون برشتی همی دختر پرفسون چنان بد که یکروز مام و پدر بگفتند بادختر پرهنر که چندان بریسی مگر با پری گرفتستی ای پاک تن خواهری. فردوسی. جوان گرچه دانادل و پرفسون بود نزد پیر آزمایش فزون. اسدی. - چارۀ پرفسون، تدبیر آمیخته به فریب و حیله: ترا ای پسر گاه آمد کنون که سازی یکی چارۀپرفسون. فردوسی
پرحیله. پرمکر. پرفریب. پرفسوس: بفرمود تا نزد او شد قلون ز ترکان دلیری گوی پرفسون. فردوسی. فرستاد با او بخانه درون نهانی زن جادوی پرفسون. اسدی. همانگه زن جادوی پرفسون که بد دایه مه را وهم رهنمون. اسدی. ، سخت داهی و زیرک. سخت کاردان: بنزد سیاوش فرستم کنون یکی مرد بادانش و پرفسون. فردوسی. ز پیش فریدون برون آمدند پر از دانش و پرفسون آمدند. فردوسی. فریدون پردانش پرفسون مر این آرزو را نبد رهنمون. فردوسی. بیاور یکی خنجر آبگون یکی مرد بینادل پرفسون. فردوسی. در آن پنبه هر چند کردی فزون برشتی همی دختر پرفسون چنان بد که یکروز مام و پدر بگفتند بادختر پرهنر که چندان بریسی مگر با پری گرفتستی ای پاک تن خواهری. فردوسی. جوان گرچه دانادل و پرفسون بود نزد پیر آزمایش فزون. اسدی. - چارۀ پرفسون، تدبیر آمیخته به فریب و حیله: ترا ای پسر گاه آمد کنون که سازی یکی چارۀپرفسون. فردوسی
رو به افزایش. دائم التزاید. روزافزون: شرم چرا داشت باید ای عجب او را زان کرم و فضل روزروز برافزون. فرخی. جاوید زیادی بشادکامی شادیت برافزون و غم بنقصان. فرخی. تا بقیامت براین نهاد و نسق باد روز برافزون به فر و رونق و زینه. سوزنی. زانکه بر حسن برافزونی و برکاست نیی من بعشق تو برافزونم و برکاست نیم. سوزنی (دیوان چ شاه حسینی ص 378)
رو به افزایش. دائم التزاید. روزافزون: شرم چرا داشت باید ای عجب او را زان کرم و فضل روزروز برافزون. فرخی. جاوید زیادی بشادکامی شادیت برافزون و غم بنقصان. فرخی. تا بقیامت براین نهاد و نسق باد روز برافزون به فر و رونق و زینه. سوزنی. زانکه بر حسن برافزونی و برکاست نیی من بعشق تو برافزونم و برکاست نیم. سوزنی (دیوان چ شاه حسینی ص 378)
جزیره کوچکی است در مرز فنلاند روسیه و نزدیکی قصبۀ ’بیورنبورگ’ که بمنزلۀ لنگرگاه آن قصبه میباشد و هر روز چند کشتی در آن لنگر می اندازد. (از قاموس الاعلام ترکی ج 3)
جزیره کوچکی است در مرز فنلاند روسیه و نزدیکی قصبۀ ’بیورنبورگ’ که بمنزلۀ لنگرگاه آن قصبه میباشد و هر روز چند کشتی در آن لنگر می اندازد. (از قاموس الاعلام ترکی ج 3)
عزیمت. (آنندراج). عزیمه و چیزی که شخص را از آفت و صدمۀ چشم زخم و زهر حیوانات زهردار محفوظ دارد. (ناظم الاطباء). خواندن کلماتی باشد مر عزایم خوانان و ساحران رابجهت مقاصد خود. (برهان). کلماتی که جادوگر و عزایم خوان بر زبان راند. (فرهنگ فارسی معین) ، افزون شدن شتران پراکنده. (ناظم الاطباء). افزون شدن ستوران و مال و متاع. (آنندراج) ، بزرگ منشی کردن. گردن کشی کردن. (ناظم الاطباء)
عزیمت. (آنندراج). عزیمه و چیزی که شخص را از آفت و صدمۀ چشم زخم و زهر حیوانات زهردار محفوظ دارد. (ناظم الاطباء). خواندن کلماتی باشد مر عزایم خوانان و ساحران رابجهت مقاصد خود. (برهان). کلماتی که جادوگر و عزایم خوان بر زبان راند. (فرهنگ فارسی معین) ، افزون شدن شتران پراکنده. (ناظم الاطباء). افزون شدن ستوران و مال و متاع. (آنندراج) ، بزرگ منشی کردن. گردن کشی کردن. (ناظم الاطباء)
افسون نمودن در خواب فریفتن مردم بود مگر آن افسون که به نامهای خدای عزوجل و به ایات قران بود. و چون افسونگر در خواب بیند که از آن وی را با شخصی دیگر در شفا و راحت پدید آمد، دلیل که از غم و راحت به کام دل رسد. اگر به خلاف این بیند، دلیل بر غم و اندوه بود. محمد بن سیرین افسون نمودن به خواب کار باطل بود، چون به وقت افسون ذکر خدای عزوجل را نگوید. اگر افسون به قران و نامهای حق تعالی نمایند، دلیل که آن کس کاری نماید به حق و راستی و از آن وی را خیر و صلاح دو جهانی رسد.
افسون نمودن در خواب فریفتن مردم بود مگر آن افسون که به نامهای خدای عزوجل و به ایات قران بود. و چون افسونگر در خواب بیند که از آن وی را با شخصی دیگر در شفا و راحت پدید آمد، دلیل که از غم و راحت به کام دل رسد. اگر به خلاف این بیند، دلیل بر غم و اندوه بود. محمد بن سیرین افسون نمودن به خواب کار باطل بود، چون به وقت افسون ذکر خدای عزوجل را نگوید. اگر افسون به قران و نامهای حق تعالی نمایند، دلیل که آن کس کاری نماید به حق و راستی و از آن وی را خیر و صلاح دو جهانی رسد.