جدول جو
جدول جو

معنی پرافسون - جستجوی لغت در جدول جو

پرافسون
(پُ اَ)
پرفریب. پردستان:
همی گفت و مژگان پر از آب کرد
پرافسون دل و لب پر از باد سرد.
فردوسی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از افسون
تصویر افسون
(دخترانه)
طلسم، سحر و جادو، حیله و تزویر، سحرانگیزی، جاذبه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پرسون
تصویر پرسون
(دخترانه)
برهون هاله، خرمن ماه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از افسون
تصویر افسون
حیله، تزویر، مکر، نیرنگ
دمدمه، کلماتی که جادوگران و عزائم خوانان هنگام جادو کردن به زبان می آورند، سحر، جادو
افسون کردن: حیله کردن، نیرنگ به کار بردن، سحر کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پروفسور
تصویر پروفسور
استاد دانشگاه، شخص بسیار دانشمند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرفسور
تصویر پرفسور
پروفسور، استاد دانشگاه، شخص بسیار دانشمند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرفسوس
تصویر پرفسوس
پر حیله، پر مکر و فریب، پر حسرت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرفسون
تصویر پرفسون
پرافسون، پرمکر، پرحیله، بسیار زیرک و کاردان
فرهنگ فارسی عمید
(پُ فُ)
پرحیله. پرمکر. پرفریب. پرفسوس:
بفرمود تا نزد او شد قلون
ز ترکان دلیری گوی پرفسون.
فردوسی.
فرستاد با او بخانه درون
نهانی زن جادوی پرفسون.
اسدی.
همانگه زن جادوی پرفسون
که بد دایه مه را وهم رهنمون.
اسدی.
، سخت داهی و زیرک. سخت کاردان:
بنزد سیاوش فرستم کنون
یکی مرد بادانش و پرفسون.
فردوسی.
ز پیش فریدون برون آمدند
پر از دانش و پرفسون آمدند.
فردوسی.
فریدون پردانش پرفسون
مر این آرزو را نبد رهنمون.
فردوسی.
بیاور یکی خنجر آبگون
یکی مرد بینادل پرفسون.
فردوسی.
در آن پنبه هر چند کردی فزون
برشتی همی دختر پرفسون
چنان بد که یکروز مام و پدر
بگفتند بادختر پرهنر
که چندان بریسی مگر با پری
گرفتستی ای پاک تن خواهری.
فردوسی.
جوان گرچه دانادل و پرفسون
بود نزد پیر آزمایش فزون.
اسدی.
- چارۀ پرفسون، تدبیر آمیخته به فریب و حیله:
ترا ای پسر گاه آمد کنون
که سازی یکی چارۀپرفسون.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(بَ اَ)
رو به افزایش. دائم التزاید. روزافزون:
شرم چرا داشت باید ای عجب او را
زان کرم و فضل روزروز برافزون.
فرخی.
جاوید زیادی بشادکامی
شادیت برافزون و غم بنقصان.
فرخی.
تا بقیامت براین نهاد و نسق باد
روز برافزون به فر و رونق و زینه.
سوزنی.
زانکه بر حسن برافزونی و برکاست نیی
من بعشق تو برافزونم و برکاست نیم.
سوزنی (دیوان چ شاه حسینی ص 378)
لغت نامه دهخدا
(سُ)
جزیره کوچکی است در مرز فنلاند روسیه و نزدیکی قصبۀ ’بیورنبورگ’ که بمنزلۀ لنگرگاه آن قصبه میباشد و هر روز چند کشتی در آن لنگر می اندازد. (از قاموس الاعلام ترکی ج 3)
لغت نامه دهخدا
(فِ)
جمع واژۀ رافض. (المنجد). جمع واژۀ رافض بمعنی شیعه. (از عیون الاخبار). رجوع به رافضی شود
لغت نامه دهخدا
(ظُرْ را)
جمع واژۀ ظرّاف
لغت نامه دهخدا
(دِ)
مشروبی کمی تلخ که از برنج می سازند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(پُ فُ)
پرحیله. پرتزویر:
کنون برده گشتی چنین پرفسوس
نه آگه من از کار و تو نوعروس.
اسدی
لغت نامه دهخدا
(پُ گُ)
غاشیه. (از فرهنگ شعوری). این صورت ظاهراً تصحیف برگستوان است
لغت نامه دهخدا
(اَ)
عزیمت. (آنندراج). عزیمه و چیزی که شخص را از آفت و صدمۀ چشم زخم و زهر حیوانات زهردار محفوظ دارد. (ناظم الاطباء). خواندن کلماتی باشد مر عزایم خوانان و ساحران رابجهت مقاصد خود. (برهان). کلماتی که جادوگر و عزایم خوان بر زبان راند. (فرهنگ فارسی معین) ، افزون شدن شتران پراکنده. (ناظم الاطباء). افزون شدن ستوران و مال و متاع. (آنندراج) ، بزرگ منشی کردن. گردن کشی کردن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تنگه ای است در میان جزایر مولداء که ببحرمنجمد شمالی راه دارد، (از قاموس الاعلام ترکی ج 3)
لغت نامه دهخدا
دشنه. بلسک. خنجر. (دزی ج 2 ص 204)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ظرافون
تصویر ظرافون
جمع ظراف، زیرکان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پلافون
تصویر پلافون
فرانسوی آسمانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرفسور
تصویر پرفسور
دانشمند، استاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرفسوس
تصویر پرفسوس
پر حیله پرتزویر پرفسون، پر حسرت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرفسون
تصویر پرفسون
پرحیله و مکر و فریب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر فسون
تصویر پر فسون
پر حیله پر تزویر، سخت زیرک بسیار کاردان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افسون
تصویر افسون
عزیمت، حیله، مکر، نیرنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر افسون
تصویر پر افسون
پر فریب پر دستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرفسور
تصویر پرفسور
((پُ رُ فِ))
استاد دانشگاه، استاد، مجازاً شخص بسیار دانشمند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از افسون
تصویر افسون
مکر، تزویر، سحر، جادو، فسون
فرهنگ فارسی معین
جادو، سحر، طلسم، عزیمت، فسون، تزویر، حیله، دوال، شعبده، مکر، نیرنگ، عشوه، قر، کرشمه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
افسون نمودن در خواب فریفتن مردم بود مگر آن افسون که به نامهای خدای عزوجل و به ایات قران بود. و چون افسونگر در خواب بیند که از آن وی را با شخصی دیگر در شفا و راحت پدید آمد، دلیل که از غم و راحت به کام دل رسد. اگر به خلاف این بیند، دلیل بر غم و اندوه بود. محمد بن سیرین
افسون نمودن به خواب کار باطل بود، چون به وقت افسون ذکر خدای عزوجل را نگوید. اگر افسون به قران و نامهای حق تعالی نمایند، دلیل که آن کس کاری نماید به حق و راستی و از آن وی را خیر و صلاح دو جهانی رسد.
فرهنگ جامع تعبیر خواب
خراسان
فرهنگ گویش مازندرانی