جدول جو
جدول جو

معنی پدر - جستجوی لغت در جدول جو

پدر
آب، بابا، والد، باب
تصویری از پدر
تصویر پدر
فرهنگ لغت هوشیار
پدر
مردی که فرزند داشته باشد، سرپرست و بزرگتر خانواده، بابا، اب، ابا، ابی، اتا، آتا، والد، بابو
پدر بر پدر: پشت در پشت، جدبرجد، اباًعن جد، برای مثال پدر بر پدر پهلوان بوده ام / نگهدار تاج کیان بوده ام (فردوسی - لغت نامه - پدر بر پدر)
تصویری از پدر
تصویر پدر
فرهنگ فارسی عمید
پدر
((پَ یا پِ دَ))
جاندار نر (به ویژه انسان) که دارای فرزند است، مجازاً بنیانگذار، پدید آورنده چیزی تازه، مثل پدر شعر نو، عنوان احترام آمیز و مهرآمیز برای مردان سالخورده، بابا، باب، واله، صلواتی نوعی تحسین و تمجید که غالباً بر
تصویری از پدر
تصویر پدر
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پدری
تصویر پدری
((پِ دَ))
پدر بودن، منسوب به پدر مانند خانه پدری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پدری
تصویر پدری
Paternal, Fatherliness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
отцовство , отцовский
دیکشنری فارسی به روسی
Väterlichkeit, väterlich
دیکشنری فارسی به آلمانی
батьківство , батьківський
دیکشنری فارسی به اوکراینی
父性 , 父亲的
دیکشنری فارسی به چینی
paternidade, paterno
دیکشنری فارسی به پرتغالی
paternité, paternel
دیکشنری فارسی به فرانسوی
vaderschap, vaderlijk
دیکشنری فارسی به هلندی
ความเป็นพ่อ , ของพ่อ
دیکشنری فارسی به تایلندی
أبويّةٌ , أبويٌّ
دیکشنری فارسی به عربی
पिता का प्यार , पितृसंबंधी
دیکشنری فارسی به هندی
אבהות , אָבִי
دیکشنری فارسی به عبری
부성 , 아버지의
دیکشنری فارسی به کره ای
পিতৃত্ব , পিতৃসংক্রান্ত
دیکشنری فارسی به بنگالی
والدیت , پدرانہ
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از پدرام
تصویر پدرام
(پسرانه)
آراسته، نیکو، شاد، سرسبز، خر م، شاد و خوش
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پدری کردن
تصویر پدری کردن
مثل پدر دلسوزی کردن: در حق فلان پدری کن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پدروذ
تصویر پدروذ
ترک گفتن چیزی یا کسی را، خدا حافظی وداع بدرود: (از آن پس بپدرود با یکدگر بسی بوسه دادند بر چشم و سر) (فردوسی)، ترک متروک دور جدا: (مرا کردی چنان یکباره پدرود فکندن نام و ننگ خویش دررود) (ویس و رامین)، سلامت. یا پدرود بودن، خدا حافظی کردن، برای کسی سلامتی خواستن: (تو پدرود باش ای جهان پهلوان که جاوید بادی و روشن روان) (فردوسی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پدرود کردن
تصویر پدرود کردن
خداحافظی کردن وداع کردن ترک کردن بدرود کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پدرود
تصویر پدرود
ترک گفتن چیزی یا کسی را، خدا حافظی وداع بدرود: (از آن پس بپدرود با یکدگر بسی بوسه دادند بر چشم و سر) (فردوسی)، ترک متروک دور جدا: (مرا کردی چنان یکباره پدرود فکندن نام و ننگ خویش دررود) (ویس و رامین)، سلامت. یا پدرود بودن، خدا حافظی کردن، برای کسی سلامتی خواستن: (تو پدرود باش ای جهان پهلوان که جاوید بادی و روشن روان) (فردوسی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پدروار
تصویر پدروار
مانند پدر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پدرگان
تصویر پدرگان
آنچه بفرزند رسیده باشد از پدر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پدرکش
تصویر پدرکش
آنکه پدر خویش را کشد
فرهنگ لغت هوشیار
بهره بهر پدمه حصه، هر چیز که در رومال و لنگی بسته شده باشد طعامی که آنرا در رومال ولنگی بندند و از جایی بجایی برند زله پرزه
فرهنگ لغت هوشیار