جدول جو
جدول جو

معنی پتول - جستجوی لغت در جدول جو

پتول
هوای ناصاف و کدر (گویش سیستانی)، هوای وتر، هوای بد، هوای بتر
تصویری از پتول
تصویر پتول
فرهنگ لغت هوشیار
پتول
بادکنک درون شکم ماهی
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بتول
تصویر بتول
(دخترانه)
پاکدامن، پارسا، لقب فاطمه (س) و مریم (ع)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پژول
تصویر پژول
بجول، استخوانی که در مچ پایین دو غوزک قرار دارد، استخوان بندگاه پا و ساق، شتالنگ، کعب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بتول
تصویر بتول
زنی که از دنیا بریده و به خدا پیوسته، زنی که از ازدواج خودداری می کند، پارسا، پاکدامن، لقب فاطمه بنت محمدبن عبدالله، لقب مریم مادر عیسی
فرهنگ فارسی عمید
(قَ)
بسیار کشنده. (منتهی الارب) (آنندراج). کثیرالقتل. (اقرب الموارد) : امراءه قتول، زن کشنده. (منتهی الارب) (آنندراج). بسیار قتل و کشش. (منتهی الارب) (آنندراج). ج، قتل و قتل. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(پِ)
گلبرگ
لغت نامه دهخدا
(بِ)
یکی از داروهای جدید که عبارت است از سالیسیلات نفتول. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بُ)
پر آمدن دل باشد از چیزی. (از فرهنگ اسدی) :
اگر بتول گرفت از تو این دلم نه عجب
بتول گیرد دل از حدیث ناپدرام.
؟
لغت نامه دهخدا
(بَ)
قطوع. قطعکننده. (آنندراج) (غیاث اللغات).
لغت نامه دهخدا
(خَ)
گرگ مکار و حیله باز و فریبنده و گستاخ. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (متن اللغه) (معجم الوسیط) ، حیله گر. مکار. خادع. (متن اللغه) (معجم الوسیط)
لغت نامه دهخدا
(پُ)
بجول. پژول. بژول. شتالنگ. اشتالنگ. کعب. قاب. غاب:
نه اقعس سرون و نه نقرس دو پا
نه اکفس پجول و نه شم ز استر.
ابوعلی الیاس (از فرهنگ اسدی)
لغت نامه دهخدا
(پَ)
تالاری باشد که بر بالاخانه سازند. (برهان قاطع). صاحب فرهنگ جهانگیری پکوک را بمعنی عمارت عالی آورده است و ظاهراً لفظ پکوک محرف پکول است
لغت نامه دهخدا
(پَ)
نوعی از کشتی. (غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا
(پِ)
مردی رومی که او را به تهمت مخالفت با کلد امپراطور روم محکوم به مرگ کردند و زن او مسماه به آرّی آرّیا پیش از او خود را بکشت و قبل از مرگ برای تشجیع شوهر خود گفت ’پتوس، بنگر مرگ را تعبی نیست’
لغت نامه دهخدا
(ژِ)
نام طایفه ای از بربرهای افریقای باستانی. کابیل های کنونی شاید از نژاد آنان باشند
لغت نامه دهخدا
(سُ)
گندم خام که هنوز در خوشه باشد. (آنندراج). ستل. (ناظم الاطباء) ، خرد کردن. نرم کردن. له کردن، برشته کردن. (استینگاس)
لغت نامه دهخدا
(پَ لَ / لِ)
بافتۀ ابریشمی منقش کار هندوستان را گویند. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(قِ وَل ل)
برجای ماندۀ سست. (منتهی الارب) (آنندراج). العی ﱡ المسترخی. (اقرب الموارد) ، فروهشته اندام. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(پَ)
بژول. بجول. پجول. شتالنگ. اشتالنگ. کعب. غاب. قاب. قاپ. چنگالۀ کوب. (زمخشری ص 40) :
نه اقعس سرون و نه نقرس دوپای
نه اکفس پژول و نه شم (شاید: سم) ز استر.
بوعلی الیاس (از لغت نامۀ اسدی).
چه که بر تخت ناز خسبی خوش
چه که بر گل نهی دو دست و پژول.
، پستان زنان. پستان نرم، فندق. بندق، گلوله ای که طفلان بدان بازی کنند. (برهان قاطع)
لغت نامه دهخدا
تصویری از هتول
تصویر هتول
باران دمریز باران پیاپی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قتول
تصویر قتول
بسیار کشنده، زن کشنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تپول
تصویر تپول
چاق فربه. یا تپل (و) مپل. چاق و چله تپول مپول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پکول
تصویر پکول
تالاری باشد که بر بالا خانه سازند
فرهنگ لغت هوشیار
اشتالنگ کعب قاب بجول پجول، گلوله ای که طفلان بدان بازی کنند، فندق بندق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشول
تصویر پشول
نفرین دعای بد لعنت پشول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رتول
تصویر رتول
سر زانو، کاسه زانو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پترول
تصویر پترول
فرانسوی نفت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پجول
تصویر پجول
اشتالنگ شتالنگ استخوان کعب قاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بتول
تصویر بتول
پارسا، پاکدامن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پتوله
تصویر پتوله
بافته ابریشمی منقش کار هندوستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پژول
تصویر پژول
((پَ))
استخوان بین دو قوزک پا، پستان زنان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چتول
تصویر چتول
((چَ وَ))
چتور، یک چهارم بطر مشروب (معادل 125 میلی لیتر)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پکول
تصویر پکول
((پَ))
تالاری باشد که بر بالا خانه سازند
فرهنگ فارسی معین
کسی که از دنیا بریده و به خدا پیوسته و نیز از ازدواج خودداری کند، پارسا، پاکدامن، لقب حضرت فاطمه (ص) و حضرت مریم
فرهنگ فارسی معین