جدول جو
جدول جو

معنی پتو - جستجوی لغت در جدول جو

پتو
پارچۀ ضخیم به اندازۀ لحاف که از پشم یا پنبه بافته می شود و بیشتر در موقع خواب روی خود می اندازد
تصویری از پتو
تصویر پتو
فرهنگ فارسی عمید
پتو
جای رو به آفتاب، آفتاب گیر
تصویری از پتو
تصویر پتو
فرهنگ فارسی عمید
پتو(پُ)
در لهجۀ کرمانیان، پرپشم، پشمالو
لغت نامه دهخدا
پتو(پَ تَ)
موضعی را گویند از کوه و غیر آن که پیوسته آفتاب بر آن بتابد و مقابل آنرا نسر خوانند ومخفف پرتو هم هست. (برهان). برآفتاب. آفتاب رویه
لغت نامه دهخدا
پتو(پَ)
نام محلی کنار راه لار به بستک میان انوه و شیخ حضور در 474500 گزی شیراز
لغت نامه دهخدا
پتو(پَ)
از پت بمعنی مو، قسمی منسوج پشمین. پشمینۀ معروف کشمیری. (رشیدی). پارچۀ زفت پشمین که بر روی لحاف و گاهی تنها چون لحاف بر روی افکنند. فرالاوی گوید در صفت جوانی صوفی:
بتن بر یکی ژنده ای از پتو
شب و روز بودی بروی و بمو.
(از جهانگیری).
و این کلمه ظاهراًاز پتو به ضم پا و تاست که در لهجۀ کرمانیان بمعنی پرپشم و پشم آلوست
لغت نامه دهخدا
پتو
نوعی منسوج پشمین
تصویری از پتو
تصویر پتو
فرهنگ لغت هوشیار
پتو((پَ))
نوعی روانداز که به جای لحاف به هنگام خواب بر روی کشند
تصویری از پتو
تصویر پتو
فرهنگ فارسی معین
پتو((پَ تُ))
پرتو، موضعی را گویند از کوه و غیر آن که پیوسته آفتاب در آن بتابد، مقابل نسر، نسار
تصویری از پتو
تصویر پتو
فرهنگ فارسی معین
پتو
۱ـ خواب پتوی کثیف، نشانه خیانت و بی وفایی است. ، ۲ـ خواب پتوی تمیز و پاکیزه، نشانه اقبال است. و اینکه از بیماریی خطرناک توسط عواملی ناشناخته نجات خواهید یافت.
فرهنگ جامع تعبیر خواب
پتو
کنایه از: ادرار، فرو کردن با فشار و نیروی مضاعف در چیزی، هل دادن به جلو، پرتاب.، آب داغ
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پرتو
تصویر پرتو
(دخترانه)
روشن، تابش، فروغ، درخشش، تلألو
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پرو
تصویر پرو
(دخترانه)
پروین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پاو
تصویر پاو
(پسرانه)
نام پسر شاپور سردودمان اسپهبدان باوندی در طبرستان خاوری
فرهنگ نامهای ایرانی
(پَ)
نوعی از کشتی. (غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا
(پِ)
مردی رومی که او را به تهمت مخالفت با کلد امپراطور روم محکوم به مرگ کردند و زن او مسماه به آرّی آرّیا پیش از او خود را بکشت و قبل از مرگ برای تشجیع شوهر خود گفت ’پتوس، بنگر مرگ را تعبی نیست’
لغت نامه دهخدا
تصویری از پته
تصویر پته
جواز، بلیط، گذرنامه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بتو
تصویر بتو
گره چوب یا ساقه گیاه
فرهنگ لغت هوشیار
تهی خالی بی خورش ساده تنها: نان پتی، برهنه روت لخت عور: پاپتی، آشکار. یا دوغ پتی. دوغ بی کره و روغن و بسیار آب
فرهنگ لغت هوشیار
نوار پهن که سربازان و چارپاران و بعضی مردم بساق پاپیچندمچ پیچ پاپیچ، کرکهای بسیار ریز و درهم تافته در روی بعضی از اندامهای گیاهی خصوصا برگ و گل و ساقه
فرهنگ لغت هوشیار
نوار پهن که سربازان و چارپاران و بعضی مردم بساق پاپیچندمچ پیچ پاپیچ، کرکهای بسیار ریز و درهم تافته در روی بعضی از اندامهای گیاهی خصوصا برگ و گل و ساقه. چکش بزرگ فولادین که آهنگران بدان آهن و پولاد و مانند آن کوبند آهن کوب کوبن کوبیازه مرزبه گزینه پکوک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پتخ
تصویر پتخ
مبهوت، متحیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پتت
تصویر پتت
توبه، استغفار
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی شاهبرگ زبانزد منگیا (قمار) ورق برنده بازی برگی که در بازی ورق گنجفه و مانند آن برنده است، مستمسک دستاویز
فرهنگ لغت هوشیار
هندی یا برگرفته از هندی فسونک: تو پال یا چوب که برروی آن افسون نویسند تنکه طلا و نقره و مس و برنج و امثال آن را گویند که در آن اسما و طلسمات و تعویذ نقش کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ختو
تصویر ختو
شکسته شدن از اندوه یا بیم و مرض
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاتو
تصویر پاتو
ترکی تاپو از آوند ها (ظروف)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پتول
تصویر پتول
هوای ناصاف و کدر (گویش سیستانی)، هوای وتر، هوای بد، هوای بتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آتو
تصویر آتو
شاهبرگ
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پرتو
تصویر پرتو
اشعه
فرهنگ واژه فارسی سره
مورچه
فرهنگ گویش مازندرانی
پاشیدن آب، اصطلاحا به ادرار کردن کودکان گویند، سرپا شاشیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
بادکنک درون شکم ماهی
فرهنگ گویش مازندرانی
محل قرار گرفتن کارگاه پارچه بافی قدیمی
فرهنگ گویش مازندرانی
خیلی گرم، هوای شرجی و مرطوب
فرهنگ گویش مازندرانی