اسپوار. اسوار. اسبار. سوار. (فرهنگ ایران باستان تألیف پورداود ج 1 ص 223) ، پی سپر کردن. پیمودن: مرد در ظلمت ایام گهر یابد و کام که بظلمت گهر اسپرد همی اسکندر. سنائی
اسپوار. اسوار. اسبار. سوار. (فرهنگ ایران باستان تألیف پورداود ج 1 ص 223) ، پی سپر کردن. پیمودن: مرد در ظلمت ایام گهر یابد و کام که بظلمت گهر اسپرد همی اسکندر. سنائی
گردش تخم چشم از جای خود بنحوی که سیاهی آن پنهان گردد و این حالت بر اثر لذت بسیار (مثلا بهنگام جماع) یا به جهت ضعف و سستی و یا خشم و غضب حاصل گردد: (گفت چشمش چون کلاپیسه شود فهم کن کان وقت انزالش بود)، (مثنوی)
گردش تخم چشم از جای خود بنحوی که سیاهی آن پنهان گردد و این حالت بر اثر لذت بسیار (مثلا بهنگام جماع) یا به جهت ضعف و سستی و یا خشم و غضب حاصل گردد: (گفت چشمش چون کلاپیسه شود فهم کن کان وقت انزالش بود)، (مثنوی)