- پایین
- ذیل
معنی پایین - جستجوی لغت در جدول جو
- پایین
- پست، فرود
- پایین
- ویژگی جایی یا چیزی که در ارتفاع پست تر قرار دارد مثلاً ده پایین، ویژگی جایی یا چیزی که در امتداد شمال به جنوب قرار دارد مثلاً محلۀ پایین،
آهسته مثلاً صدای پایین، کم دامنه مثلاً برد پایین، کنایه از کم مثلاً دمای پایین، قیمت پایین،
آن قسمت از چیزی که در زیر دیگری واقع است مثلاً پایین شلوار، پایین چاه، جایی یا چیزی که در ارتفاع پست تر قرار دارد مثلاً پایین شهر،
جایی یا چیزی که در امتداد شمال به جنوب قرار دارد مثلاً پایین خیابان، کنایه از قسمتی از اتاق که به در نزدیک تر است، زیر
- پایین
- زیر، دامنه
- پایین
- Down, Low, Lowly
- پایین
- вниз , низкий
- پایین
- unten, niedrig
- پایین
- вниз , низький
- پایین
- w dół, niski
- پایین
- 向下的 , 低的
- پایین
- para baixo, baixo
- پایین
- giù, basso
- پایین
- abajo, bajo
- پایین
- beneden, laag
- پایین
- ลง , ต่ำ
- پایین
- bawah, rendah
- پایین
- سفليٌّ , واطئٌ
- پایین
- नीचे , निम्न
- پایین
- למטה , נמוך
- پایین
- 下の , 低い
- پایین
- 아래 , 낮은
- پایین
- aşağı, düşük
- پایین
- নিচে , কম
- پایین
- نیچے , کم
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
زیر ازاره و روی پی در و دیوار، دامن زنانه (مخصوصا چین دار)، یا پی و پاچین در رفته. سست و در حال انهدام
پاتنی
زیر، تحتانی، دون، پست
یکی از فصول چهارگانه سال و آن فصل سوم سال است میان تابستان و زمستان مدت ماندن آفتاب است در بروج میزان و عقرب و قوس خزان خریف برگ ریزان. یا پاییز عمر. روزگار پیری
نگاهبانی کردن حراست کردن در نظر داشتن مواظب بودن، توقف کردن بودن ایستادن ماندن درنگ کردن، ثبات و دوام داشتن مدام بودن جاوید بودن قایم بودن، منتظر بودن چشم داشتن، پایداری کردن پا فشردن، بقا زیستن ماندن، قسمت کردن بخشیدن، مهم شمردن وزن نهادن، رصد کردن و مراقبت کردن: (پاییدن وقت) و (پاییدن ستاره) و (بپای تا بدایره اندر آید) (التفهیم 64) و (بپای ارتفاع آفتاب را) (التفهیم 313) -10 ملتفت و متوجه بودن
پارینه
اسیر و خدمت
آخر، تنها، غایت، کران، فرجام، عاقبت، سرانجام، منتهی، ته