- پاییزی
- خزانی خریفی
معنی پاییزی - جستجوی لغت در جدول جو
- پاییزی
- مربوط به پاییز
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پاییزی مقابل بهاره: کشت پاییزه
مربوط به پاییز، مناسب برای پاییز مثلاً لباس پاییزه، زراعتی که حاصل آن در فصل پاییز به دست آید، ویژگی محصولاتی که در پاییز کشت می شود مثلاً کشت پاییزه
یکی از فصول چهارگانه سال و آن فصل سوم سال است میان تابستان و زمستان مدت ماندن آفتاب است در بروج میزان و عقرب و قوس خزان خریف برگ ریزان. یا پاییز عمر. روزگار پیری
از فصول چهارگانۀ سال که شامل ماه های مهر، آبان و آذر است، برگ ریزان، خزان
یکی از فصول چهارگانه سال و آن فصل سوم سال است که از اول مهر تا سی آذر می باشد
پاتنی
(قلمکار) در اصطلاح قلمکار سازان اصفهان جوشاندن پارچه قلمکار که با دو رنگ سیاه و قرمز منقش شده باشد
آنتی بیوتیک
اصرار
پایزه
نگاهبانی کردن حراست کردن در نظر داشتن مواظب بودن، توقف کردن بودن ایستادن ماندن درنگ کردن، ثبات و دوام داشتن مدام بودن جاوید بودن قایم بودن، منتظر بودن چشم داشتن، پایداری کردن پا فشردن، بقا زیستن ماندن، قسمت کردن بخشیدن، مهم شمردن وزن نهادن، رصد کردن و مراقبت کردن: (پاییدن وقت) و (پاییدن ستاره) و (بپای تا بدایره اندر آید) (التفهیم 64) و (بپای ارتفاع آفتاب را) (التفهیم 313) -10 ملتفت و متوجه بودن
پای موزه پا افزار پای افزار
یکی از مواد کار و برنامه رشته مجسمه سازی در هنرستانها و آن ساختن پا بوسیله گل و موم و غیره است از روی مدل زنده مقابل دست سازی
منسوب به پاریس از مردم پاریس
فرانسوی پاریسی (سعید نفیسی)
نهایی انتهایی آخرین: (حجت بنصیحت مسلمانی گفتت سخنی درست و پایانی) (ناصر خسرو)
صفت مکانی که چندان گود نباشد
تمیز، بی آلایش
پاکی طهارت نظافت لطافت طهر صفا
چگونگی و حالت آنکه پفیوز است
پای کوبی، پاکوبی، رقص، برای مثال معلم چون کند دستان نوازی / کند کودک به پیشش پای بازی (فخرالدین اسعد - ۱۳۲)
ناچیز بودن، کوچکی، بی ارجی، بی قدری
پاک، تمیز، کنایه از بی آلایش، صاف، صافی، بی غش
پاکیزه کردن: پاک کردن
پاکیزه کردن: پاک کردن
پاک بودن، دور بودن از آلودگی های اخلاقی، پاکی، طهارت، نظافت
نگهبانی کردن، چشم به کسی یا چیزی دوختن و مراقب آن بودن، زیر نظر قرار دادن، همیشه و جاوید بودن، پایدار ماندن، درنگ کردن، ایستادن، برای مثال چو خواهی که ز ایدر شوی باز جای / زمانی نگویم بر من بپای (فردوسی - ۶/۵۸۴)
کوچکی و خردی، فقر، بینوائی
منسوب به نایین: ازمردم نایین اهل نایین، لهجه مردم نایین