- پایمردی
- استقامت
معنی پایمردی - جستجوی لغت در جدول جو
- پایمردی
- میانجیگری خواهشگری توسط، کمک دستیاری ایستادگی در کار کسی معاضدت
- پایمردی
- یاری، کمک، میانجی گری، شفاعت،
برای مثال حقا که با عقوبت دوزخ برابر است / رفتن به پایمردی همسایه در بهشت (سعدی - ۱۱۰)
- پایمردی
- میانجیگری، کمک، دستیاری
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
میانجیگری خواهشگری توسط، کمک دستیاری ایستادگی در کار کسی معاضدت
مددگار، دستیار
یاری دهنده، کمک کننده، مددکار، دستیار، دستگیر، برای مثال در کار عشق دیده مرا پایمرد بود / هر دردسر که دیدم از این پایمرد خاست (خاقانی - ۷۴۷) ، شفیع، میانجی
احتمال
دست بدست مالیدن تعلل مماطله
Adherence
приверженность
Einhaltung
дотримання
przyleganie
adesão
aderenza
adherencia
adhérence
naleving
การยึดมั่น
kepatuhan
تمسّكٌ
דבקות
bağlılık
kufuata
আনুগত্য
پابندی
میانجی کردن خواهشگری کردن توسط کردن، دستیاری کردن کمک کردن، شفاعت کردن
اکسپلراسیون