- پاکیزه
- تمیز، بی آلایش
معنی پاکیزه - جستجوی لغت در جدول جو
- پاکیزه
- پاک، تمیز، کنایه از بی آلایش، صاف، صافی، بی غش
پاکیزه کردن: پاک کردن
- پاکیزه ((زِ))
- پاک، نظیف، طاهر، منزه، مقدس
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پایزه
پاییزی مقابل بهاره: کشت پاییزه
مربوط به پاییز، مناسب برای پاییز مثلاً لباس پاییزه، زراعتی که حاصل آن در فصل پاییز به دست آید، ویژگی محصولاتی که در پاییز کشت می شود مثلاً کشت پاییزه
طناب خیمه که آن را در روی زمین به میخ ببندند
نام داوی از کشتی و آن چنانست که بیکدست پای حریف را گرفته بدست دیگر زور بر گردان او آوردن
طناب خیمه که آن را بر روی زمین به میخ یا چیز دیگر ببندند، چیزی که عنان اسب را به آن ببندند
((یِ زِ))
فرهنگ فارسی معین
پاچه، ریسمان خیمه که آن را بر روی زمین به میخ یا چیز دیگر ببندند، چیزی که عنان اسب را بدان بندند، پایژه
در دورۀ مغول، سکه یا نشان که از نقره یا طلا می ساختند و بر آن نام پادشاه یا علامت دیگر نقش بود و از طرف پادشاهان به رسم تشویق یا به منزلۀ فرمان انتصاب به امرا و حکام و فرماندهان قشون اعطا می شد
آنکه مغزی پاک داردظنکه اندیشه ای پاک و درست دارد پاک مغز پاک رای زیرک تیز هوش تیز ویر
پاک مرد
پاک گهری
پاک گهر
آنکه سخنان پاکیزه گوید گوینده سخنان پاک و شایسته
پاک گوهری
پاک گوهر
پاکیزه گوی
پاک کردن تمیز کردن
پاکیزه گوی پاکیزه زبان
عمل پاکیزه طبع
پاک طبع
پاک شدن
عمل پاکیزه سرشت
پاک سرشت
زیبا روی نکو روی نکو منظر صبیح المنظر پاک رو
آنکه روش پاکیزه دارد نیک رفتار درستکار. پاکیزه روی
پاکرای، رای پاکیزه رای درست اندیشه درست
زیرکی
زیرک باهوش
پاک دلی
پاک دل
حالت پاکیزه خو پاکیزه خلقی