جدول جو
جدول جو

معنی پاکی - جستجوی لغت در جدول جو

پاکی
پاک بودن، پاکیزگی، برای مثال شب سیاه بدان زلفکان تو ماند / سپیدروز به پاکی رخان تو ماند (دقیقی - ۹۷)، کنایه از پاکدامنی، عفت، استره، تیغ سرتراشی، چاقوی کوچکی که هنگام حجامت و خون گرفتن پوست بدن را با آن خراش می دهند
تصویری از پاکی
تصویر پاکی
فرهنگ فارسی عمید
پاکی
طهارت. (برهان). طهر. طیب. پاکیزگی. مقابل پلیدی، قدس:
نخست از جهان آفرین کرد یاد
خداوند خوبی و پاکی و داد.
فردوسی.
، بی غشی. صفا. (برهان). صفوت. ویژگی. بی آمیغی. خلوص:
ببزرگی چو سپهر است و بپاکی چو هوا
بسخاوت چو برادر بدیانت چو پدر.
فرخی.
برای پاکی لفظی شبی بروز آرد
که مرغ و ماهی باشند خفته او بیدار.
کمال اسماعیل.
، پاکدامنی. عفت. عصمت. طهارت. ذیل. پارسائی:
تو گفتی که من بدتن جادوم
ز پاکی و از راستی یکسوم.
فردوسی.
بگسترد پاکی و هم راستی
سوی دیو شد کژی و کاستی.
فردوسی.
ترا داد یزدان بپاکی نژاد
کسی چون تو از پاک مادر نزاد.
فردوسی.
و تناسخیان گویند که وی [جمال خلعت آفریدگار است که به مکافات آن پاکی و پرهیزگاری که بنده کرده بود اندر پیش... او را کرامت کند. (نوروزنامه).
چون شهره شود عروس معصوم
پاکی و پلیدیش چه معلوم.
امیرخسرو.
، ضیا. روشنائی:
شب سیاه بدان زلفکان تو ماند
سپید روز به پاکی رخان تو ماند.
دقیقی.
، حال زن که حائض نباشد. سرشستگی. طهره. قرء. قرء. طهارت زن از حیض. بازایستادن خون پس از حیض. مقابل ناپاکی، بی نمازی، قاعدگی، تمام شدن، استرۀ سرتراشی. (برهان). تیغ.
- آب پاکی بدست کسی ریختن، یکباره او را نومید کردن.
- به پاکی یاد کردن، تقدیس. تسبیح. تنزیه.
- پاکی نژاد، اصالت. نجابت. پاکزادی. پاک نژادی
لغت نامه دهخدا
پاکی
عفت، پاکیزگی
تصویری از پاکی
تصویر پاکی
فرهنگ لغت هوشیار
پاکی
وضع یا کیفیت پاک بودن
تصویری از پاکی
تصویر پاکی
فرهنگ فارسی معین
پاکی
پاکدامنی، پاکیزگی، تصفیه، تطهیر، تمیزی، خلوص، درستی، صفا، طهارت، طهر، عصمت، عفت، نظافت
متضاد: پلیدی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
پاکی
نظافةً
تصویری از پاکی
تصویر پاکی
دیکشنری فارسی به عربی
پاکی
Pureness, Purity
تصویری از پاکی
تصویر پاکی
دیکشنری فارسی به انگلیسی
پاکی
pureté
تصویری از پاکی
تصویر پاکی
دیکشنری فارسی به فرانسوی
پاکی
تمیزی، داروی نظافت جهت زدودن مو
فرهنگ گویش مازندرانی
پاکی
pureza
تصویری از پاکی
تصویر پاکی
دیکشنری فارسی به پرتغالی
پاکی
پاکیزگی
تصویری از پاکی
تصویر پاکی
دیکشنری فارسی به اردو
پاکی
чистота
تصویری از پاکی
تصویر پاکی
دیکشنری فارسی به روسی
پاکی
Reinheit
تصویری از پاکی
تصویر پاکی
دیکشنری فارسی به آلمانی
پاکی
чистота
تصویری از پاکی
تصویر پاکی
دیکشنری فارسی به اوکراینی
پاکی
czystość
تصویری از پاکی
تصویر پاکی
دیکشنری فارسی به لهستانی
پاکی
পবিত্রতা
تصویری از پاکی
تصویر پاکی
دیکشنری فارسی به بنگالی
پاکی
purezza
تصویری از پاکی
تصویر پاکی
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
پاکی
usafi
تصویری از پاکی
تصویر پاکی
دیکشنری فارسی به سواحیلی
پاکی
saflık
تصویری از پاکی
تصویر پاکی
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
پاکی
순수함
تصویری از پاکی
تصویر پاکی
دیکشنری فارسی به کره ای
پاکی
純粋さ
تصویری از پاکی
تصویر پاکی
دیکشنری فارسی به ژاپنی
پاکی
纯净 , 纯洁
تصویری از پاکی
تصویر پاکی
دیکشنری فارسی به چینی
پاکی
पवित्रता
تصویری از پاکی
تصویر پاکی
دیکشنری فارسی به هندی
پاکی
kemurnian
تصویری از پاکی
تصویر پاکی
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
پاکی
ความบริสุทธิ์
تصویری از پاکی
تصویر پاکی
دیکشنری فارسی به تایلندی
پاکی
zuiverheid
تصویری از پاکی
تصویر پاکی
دیکشنری فارسی به هلندی
پاکی
pureza
تصویری از پاکی
تصویر پاکی
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
پاکی
טוהר
تصویری از پاکی
تصویر پاکی
دیکشنری فارسی به عبری

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پاکر
تصویر پاکر
(پسرانه)
نام پسر ارد پادشاه اشکانی
فرهنگ نامهای ایرانی
یکی از طوایف ایل قشقائی مرکب از 80 خانوار که در کاکان لشنی و خفر و آباده مسکن دارند
لغت نامه دهخدا
نام داو از کشتی که به یکدست پای حریف گرفته بدست دیگر زور بر گردن آوردن باشد، (غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا
اتین، مستشار حقوقی و قاضی فرانسوی، متولد در پاریس، مؤلف کتاب مباحثی در باب فرانسه، و آن دائره المعارف گونه ای منتظم و سودمند است، (1529-1615م، / 935-1023 هجری قمری)
لغت نامه دهخدا
نام داوی از کشتی و آن چنانست که بیکدست پای حریف را گرفته بدست دیگر زور بر گردان او آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاپی
تصویر پاپی
فرانسوی کرک های ریز در هم تافته پت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حاکی
تصویر حاکی
باز گوینده، نشان گر، نمایان گر
فرهنگ واژه فارسی سره