جدول جو
جدول جو

معنی پاکرای - جستجوی لغت در جدول جو

پاکرای
که اندیشۀ پاک دارد، پاکیزه رای، صاحب رأی پاک، دانا، مقابل ناپاک رای:
جهاندار گفتا بنام خدای
بدین نام دین آور پاکرای،
دقیقی،
کنون هر که دارید پاکیزه رای
ز قنّوج و ز دنبر و مرغ و مای
ستاره شناسان کابلستان
همه پاکرایان زابلستان
به ایران خرامید و با خویشتن
بیارید ازین در یکی انجمن،
فردوسی،
وزان پس چنین گفت با کدخدای
که ای مرد روشن دل پاکرای،
فردوسی،
چو شد هفت سال آمد ایوان بجای
پسندیدۀ مردم پاکرای،
فردوسی،
چو خواهی که تاج تو ماند بجای
مبادی جز آهسته و پاکرای،
فردوسی،
که با موبد نیکدل پاکرای
زدیم از بد و نیک ماپاکرای،
فردوسی (شاهنامه ج 5 ص 2374)،
بکین نیاگر نجنبی زجای
نباشی پسندیده و پاکرای،
فردوسی،
تو گر دادگر باشی و پاکرای
همی مزد یابی بدیگر سرای،
فردوسی،
چنین داد پاسخ بدو رهنمای
که ای شاه نیک اختر پاکرای،
فردوسی،
وز آن پس بشد موبد پاکرای
که گیرد مگر شاه بر تخت جای،
فردوسی،
بفرمود تا موبدو کدخدای
بیامد بر خسرو پاکرای،
فردوسی،
چو خرسند گشتی بداد خدای
توانگر شوی یکدل و پاکرای،
فردوسی،
بدوزخ مبر کودکان را بپای
که دانا نخواند ترا پاکرای،
فردوسی،
بدو گفت چون مرد شد پاکرای
نیابد پرستنده جز کوه جای،
فردوسی،
پس پردۀ نامور کدخدای
زنی بود پاکیزه و پاکرای،
فردوسی،
برهمن فراوان بود پاکرای
که این بازی آرد بدانش بجای،
فردوسی،
زدنبر بیامد سرافراز مای
جوان بود و بینادل و پاکرای،
فردوسی،
یکی دخترش بود نامش همای
هنرمند و بادانش و پاکرای،
فردوسی،
بدانست جنگاور پاکرای
که او را همی بازداند همای،
فردوسی،
بدست چپش هرمز کدخدای
سوی راستش موبدپاکرای،
فردوسی،
از ایرانیان آنکه بد پاکرای
بیامد بدهلیز پرده سرای،
فردوسی،
زن پرمنش گفت کای پاکرای
بدین ده فراوان کسست و سرای،
فردوسی،
یکی مرد دهفانم ای پاکرای
خداوند این مرز و کشت و سرای،
فردوسی،
بنزدیک مهمان شد این پاک رای
همی بردخوان از پسش کدخدای،
فردوسی،
به پیش سکندر شد آن پاکرای
زبان کرد گویا و بگرفت جای،
فردوسی،
بمنذر چنین گفت کای پاکرای
گسی کن هنرمند را باز جای،
فردوسی،
چنین داد پاسخ بدو کدخدای
که ای شاه روشندل و پاکرای،
فردوسی،
که ای مرد بادانش و پاکرای
سخنگوی و داننده و رهنمای،
فردوسی،
به رستم چنین گفت کای پاکرای
چرا تیز گشتی به پرده سرای،
فردوسی،
اگر بخردی سوی توبه گرای
همیشه بود پاکدین پاکرای،
فردوسی،
ای نیکنام ای نیکخوی ای نیکدل ای نیکروی
ای پاک اصل ای پاک رای ای پاک طبع ای پاکدین،
فرخی (دیوان چ دبیر سیاقی ص 259)،
برهمن چنین گفت کای پاکرای
بدان روی کم یابی آباد جای،
اسدی
لغت نامه دهخدا
پاکرای
آنکه اندیشه ای پاک داردصاحب رای پاک پاکیزه رای دانا
تصویری از پاکرای
تصویر پاکرای
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پاک رای
تصویر پاک رای
کسی که اندیشۀ پاک داشته باشد، پاکیزه رای، برای مثال اگر بخردی سوی توبه گرای / همیشه بود پاک دین پاک رای (فردوسی۲ - ۲۴۸۴)، دانا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاکاری
تصویر پاکاری
شغل و عمل پاکار
فرهنگ فارسی عمید
(کِ)
رمان نویس انگلیسی (1811- 1863 میلادی). وی در کلکته متولد شد، یکی از آثارش بازار مکارۀ خودنماییهای ’هنری اسموند’ میباشد، در آثارش زنندگی و استهزاء آزاردهنده ای وجود دارد. از آن جمله استهزاء بیرحمانه ای است که از معایب جامعۀ معاصر کرده است. رجوع به زاکری شود
لغت نامه دهخدا
عمل پاکار
لغت نامه دهخدا
تصویری از پاکنامی
تصویر پاکنامی
نیکنامی خوشنامی حسن شهرت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پانکراس
تصویر پانکراس
کمکلن (لوز المعده)
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه هر چه دارد بازد مقامری که هر چه دارد بازد پاکبازنده، کسی که در قمار دغلی نکند، عاشقی که بنظر پاک بمعشوق نگرد عاشقی که عشق او آمیخته با شهوت نباشد عاشق پاک نظر، زاهد مجرد تارک دنیا، کسی که بدون توقع و چشمداشت بخدا عشق میورزد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاک روی
تصویر پاک روی
عمل آنکه پاک رو باشد پارسایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاکوبی
تصویر پاکوبی
کنایه از رقص است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاکزاد
تصویر پاکزاد
حلالزاده، پاکنژاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاکنام
تصویر پاکنام
خوش نام، نیک نام
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است که برگ آن به پنجه زاغ ماند و در بهار روید و آنرا در آشها و پلوها کنند رجل الطیر رجل الغراب قازایاغی اطریلال، قسمی از دوختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پالاری
تصویر پالاری
ستون بزرگ شه تیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاکروانی
تصویر پاکروانی
عمل پاکروان پاک جانی پاک درونی پاک باطنی پاکدامنی پارسایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاکروان
تصویر پاکروان
پاک جان پاک درون پاک باطن پاکدامن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاکدلی
تصویر پاکدلی
پاک درونی بی غل و غشی پاکیزه دلی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاورقی
تصویر پاورقی
شرحی که در پائین صفحه کتاب نوشته شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاکخوی
تصویر پاکخوی
پاکخو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پارکابی
تصویر پارکابی
پاوهنگی (وهنگ رکاب برهان)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پارسای
تصویر پارسای
پارسا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاتروی
تصویر پاتروی
فرانسوی گشتی
فرهنگ لغت هوشیار
پای چراغ جایی که چراغ گذارند چراغدان، جایی که چراغ گذارند چراغدان، جایی در تکیه و مسجد و زورخانه که در آن چراغ روشن کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاداری
تصویر پاداری
استقامت پا برجایی، اعتبار
فرهنگ لغت هوشیار
مرغی ماهیخوار دارای پرهای سرخ کم رنگ و پاهای دراز و منقار خمیده که در کنار آبها و باتلاقها بسر میبرد و بیشتر در مصر دیده شود
فرهنگ لغت هوشیار
دراز بودن پا، تجاوز از حد خود (قس. دست درازی)، نوعی نان شیرینی مشبک معادل کف پایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاکاری
تصویر پاکاری
عمل پاکار، شغل و پیشه پاکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاکباز
تصویر پاکباز
عاشق
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پاکزاد
تصویر پاکزاد
نجیب
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پاکسازی
تصویر پاکسازی
تزکیه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پاکلاغی
تصویر پاکلاغی
آطریلال
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ماورای
تصویر ماورای
فرای
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پاورقی
تصویر پاورقی
زیرنویس
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پاکدلی
تصویر پاکدلی
اخلاص
فرهنگ واژه فارسی سره