جدول جو
جدول جو

معنی پاژ - جستجوی لغت در جدول جو

پاژ
مالیات
تصویری از پاژ
تصویر پاژ
فرهنگ واژه فارسی سره
پاژ
باج باز
تصویری از پاژ
تصویر پاژ
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پاژه
تصویر پاژه
پاچه، پاچنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاژن
تصویر پاژن
پازن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاژخ
تصویر پاژخ
مالش و آزار پازخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاژه
تصویر پاژه
پاچه، پای انسان یا گوسفند از زانو تا کف پا، پای پخته شدۀ گوسفند، بز یا گاو که لزج و مولد خون است و برای اشخاص کم بنیه، لاغر و مبتلایان به امراض ریه نافع است، بازه، پایچه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاژن
تصویر پاژن
بز کوهی، در علم زیست شناسی حیوانی علف خوار شبیه آهو با شاخ های بلند و ریش دراز که برای گوشتش شکار می شود، پازن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاژه
تصویر پاژه
((ژِ))
پاچه، ساقه، پاچنگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پاژخ
تصویر پاژخ
((ژَ))
مالش و آزار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پاژخ
تصویر پاژخ
آزار، مالش، برای مثال پاسار می کند من و خوبان را / تنگ آمدم ز پاژخ و پاسارش (ناصرخسرو۱ - ۲۸۷)، پامال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تاژ
تصویر تاژ
(دخترانه و پسرانه)
لطیف، نازک، نام پسرفرواک برادر هوشنگ پادشاه پیشدادی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پاو
تصویر پاو
(پسرانه)
نام پسر شاپور سردودمان اسپهبدان باوندی در طبرستان خاوری
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از باژ
تصویر باژ
خراج، جزیه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پاد
تصویر پاد
نگاهبان، پاسبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاپژ
تصویر پاپژ
زمین پست و بلند و ناهموار، گل کهنه و نرم طین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاپ
تصویر پاپ
رئیس روحانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاس
تصویر پاس
احترام، بزرگ داشت، شکرانه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پاد
تصویر پاد
مخالف، ضد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تاژ
تصویر تاژ
آلاچق
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پار
تصویر پار
شال گذشته، سال پیش
فرهنگ لغت هوشیار
پاشیدن برافشاندن، امراز (پاشیدن)، در کلمات مرکب مانند گهرپاش. نمک پاش عطر پاش آب پاش گلاب پاش زر پاش مخفف پاشنده است، پریشان افشان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاس
تصویر پاس
حرس، حراست، نگاهبانی
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی هم: پیشوندی که برسر برخی از واژگان می آید هندی تمبل از گیاهان تنبول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پام
تصویر پام
قرض، دین، گونه، وام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پای
تصویر پای
قدم
فرهنگ لغت هوشیار
طیب، طاهره، بی آلایش، منزه، نظیفه، طیب برخاست جشن ترسایان رهایش جشن یهودان (فصح پسح)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راژ
تصویر راژ
توده غله پاک شده و از کاه در آمده
فرهنگ لغت هوشیار
بوته گیاهی است بغایت سفید و شبیه بدرمنه در نهایت بی مزگی و هر چند شتر آن را بخاید نرم نشود و بسبب بیمزگی فرو برد. توضیح: درباره هویت این گیاه اختلاف است. مولف برهان آن را علفی دانسته که در دوغ کنند و هم آنرا نوعی کنگر نوشته و مرادف خار شتر دانسته است. مرحوم دهخدا در لغت نامه آنرا همان کاکوتی میداند، تره دوغ یعنی آنچه از رستنی که در دوغ و ماست کنند، سخن بیهوده یاوه
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی شناگاه ساحل مسطح دریا، گرمابه دریایی که جای شنا حمام و تفریح است. ساحل دریا که مسطح باشد و مردم برای آب تنی به آنجا روند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاژ
تصویر تاژ
خیمه، چادر، سایبان و بمعنی لطیف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاژ
تصویر فاژ
فاژیدن، خمیازه، دهن دره، برای مثال می کند چون ز بی دماغی فاژ / در دهانش نهاد باید ژاژ (طیان - شاعران بی دیوان - ۳۱۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ماژ
تصویر ماژ
عیش، عشرت، خوشی، برای مثال در این محنت سرای شادی و غم / که گاهی ماژ باشد گاه ماتم (لبیبی - شاعران بی دیوان - ۴۸۷)، آسودگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گاژ
تصویر گاژ
لوچ، کسی که چشمش پیچیده باشد، کژبین، چپ چشم، چشم گشته، کج چشم، کج بین، گاج، کاج، کاچ، کوچ، کلیک، کلاژ، کلاژه، کلاج، احول، دوبین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تاژ
تصویر تاژ
خیمه، چادر، برای مثال خسرو غازی آهنگ بخارا دارد / زده از غزنین تا جیحون تاژ و خرگاه (بهرامی - شاعران بی دیوان - ۴۱۱)
نازک، ظریف، لطیف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هاژ
تصویر هاژ
متحیر، سرگشته، درمانده، زبون
فرهنگ فارسی عمید