پای انسان یا گوسفند از زانو تا کف پا، پای پخته شدۀ گوسفند، بز یا گاو که لزج و مولد خون است و برای اشخاص کم بنیه، لاغر و مبتلایان به امراض ریه نافع است، بازه، پاژه، پایچه، قسمت پایین شلوار
پای انسان یا گوسفند از زانو تا کف پا، پای پخته شدۀ گوسفند، بز یا گاو که لزج و مولد خون است و برای اشخاص کم بنیه، لاغر و مبتلایان به امراض ریه نافع است، بازه، پاژه، پایچه، قسمت پایین شلوار
قصبه ای به هندوستان در 150 هزارگزی جنوب غربی الله آباد. نزدیک آن معدن الماس مشهوری است که بزمان اکبرشاه از آن سالی بقیمت دو میلیون و نیم فرانک الماس استخراج میکردند
قصبه ای به هندوستان در 150 هزارگزی جنوب غربی الله آباد. نزدیک آن معدن الماس مشهوری است که بزمان اکبرشاه از آن سالی بقیمت دو میلیون و نیم فرانک الماس استخراج میکردند
گودالی که جولاهان وقت بافتن، پای در آن آویزند، پاچامه: بلوح پای و بپاچال و قرقره بکره بنایژه بمکوک و بتاروپود ثیاب، خاقانی، ، گوی که استادان بقال و نانوا و آشپز در آن ایستند و چیزی فروشند، گودالی که شیر در آن گرد کنند فروختن را
گودالی که جولاهان وقت بافتن، پای در آن آویزند، پاچامه: بلوح پای و بپاچال و قرقره بکره بنایژه بمکوک و بتاروپود ثیاب، خاقانی، ، گوی که استادان بقال و نانوا و آشپز در آن ایستند و چیزی فروشند، گودالی که شیر در آن گرد کنند فروختن را
دهی جزء دهستان حومه بخش لشت نشاء شهرستان رشت، واقع در 5 هزارگزی خاور لشت نشاء و 8هزارگزی شمال پل سفیدرود، جلگه، معتدل، مرطوب، دارای 260 تن سکنه، آب آن از توشاجوب از سفیدرود، محصول آنجا برنج، ابریشم، کنف و صیفی کاری، شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
دهی جزء دهستان حومه بخش لشت نشاء شهرستان رشت، واقع در 5 هزارگزی خاور لشت نشاء و 8هزارگزی شمال پل سفیدرود، جلگه، معتدل، مرطوب، دارای 260 تن سکنه، آب آن از توشاجوب از سفیدرود، محصول آنجا برنج، ابریشم، کنف و صیفی کاری، شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
جایگاه اسبان (مرکب از پا و گاه بمعنی جای) اصطبل. پایگاه. آخور. و در تداول امروزین طویله، حضیض: گر ستاره بر براق همتش اوج خواهد اوج او پاگاه باد. ابوالفرج رونی. ، مخفف پایه گاه بمعنی قدر و مرتبه و منصب. (غیاث اللغات)
جایگاه اسبان (مرکب از پا و گاه بمعنی جای) اصطبل. پایگاه. آخور. و در تداول امروزین طویله، حضیض: گر ستاره بر براق همتش اوج خواهد اوج او پاگاه باد. ابوالفرج رونی. ، مخفف پایه گاه بمعنی قدر و مرتبه و منصب. (غیاث اللغات)
مرکّب از: پا، رجل + چه، ادات تصغیر، پای از زانو تا بسرپنجه. کراع. پایچه. (مهذب الاسماء) ، پای خرد: زهر دارد در درون در پاچه مار گرچه دارد از برون نقش و نگار. شیخ بهائی (نان و حلوا چ سنگی ص 17) ، قسمت سفلای پای گوسفند و گاو که از زانو شروع و بسر سم ختم شود. ساق گوسفند و گاو و مانند آن. ساق: ساق البقر، پاچۀ گاو. (ریاض الادویه) : بسان پاچۀ گاوی که از موی برون آرد ورا شاگرد روّاس. سوزنی. ، طعامی که از پاچۀ گوسفند سازند: بامدادان چو ترید کدک و پاچه زنند میبرند از پی آن کله و کیپا در کار. بسحاق اطعمه. روغنی کز پاچه گرد آورد پیر کله پز کفچه کفچه بر ترید شیردان خواهم فشاند. بسحاق اطعمه. ، یکی از دو پای شلوار: از پاچۀازار من امروز خلق را بوی وزارت آید و هستم بزرگوار. سوزنی. چو نشناسند پا را زآستین هم رموز پاچۀ تنبان چه دانند. نظام قاری (دیوان البسه)، ، لبۀ تحتانی شلوار. - پاچۀ کسی را گرفتن، گزیدن سگ و جز آن پاچۀ کسی را. بی مقدمه و آگاهی کسی را مورد عتاب یا آزار قرار دادن. ترکیب ها: - پاچه گیر. پاچه ورمالیده. دست پاچه. کوتاه پاچه. رجوع به این ترکیب ها شود
مُرَکَّب اَز: پا، رِجل + چه، ادات تصغیر، پای از زانو تا بسرپنجه. کُراع. پایچه. (مهذب الاسماء) ، پای خرد: زهر دارد در درون در پاچه مار گرچه دارد از برون نقش و نگار. شیخ بهائی (نان و حلوا چ سنگی ص 17) ، قسمت سفلای پای گوسفند و گاو که از زانو شروع و بسر سُم ختم شود. ساق گوسفند و گاو و مانند آن. ساق: ساق البقر، پاچۀ گاو. (ریاض الادویه) : بسان پاچۀ گاوی که از موی برون آرد ورا شاگرد رَوّاس. سوزنی. ، طعامی که از پاچۀ گوسفند سازند: بامدادان چو ترید کدک و پاچه زنند میبرند از پی آن کله و کیپا در کار. بسحاق اطعمه. روغنی کز پاچه گرد آورد پیر کله پز کفچه کفچه بر ترید شیردان خواهم فشاند. بسحاق اطعمه. ، یکی از دو پای شلوار: از پاچۀازار من امروز خلق را بوی وزارت آید و هستم بزرگوار. سوزنی. چو نشناسند پا را زآستین هم رموز پاچۀ تنبان چه دانند. نظام قاری (دیوان البسه)، ، لبۀ تحتانی شلوار. - پاچۀ کسی را گرفتن، گزیدن سگ و جز آن پاچۀ کسی را. بی مقدمه و آگاهی کسی را مورد عتاب یا آزار قرار دادن. ترکیب ها: - پاچه گیر. پاچه ورمالیده. دست پاچه. کوتاه پاچه. رجوع به این ترکیب ها شود
ساق پا از زانو تا سر سم پای گوسفند و گاو، خوراکی که از دست و پای گوسفند درست کنند، یکی از دو لنگه شلوار، لبه پایینی شلوار پاچه کسی را گرفتن: بی جهت کسی را آزار دادن
ساق پا از زانو تا سر سم پای گوسفند و گاو، خوراکی که از دست و پای گوسفند درست کنند، یکی از دو لنگه شلوار، لبه پایینی شلوار پاچه کسی را گرفتن: بی جهت کسی را آزار دادن
خوردن پاچه در خواب، دلیل است بر خوردن مال یتیمان به مقدار آن چه خورده است، خاصه چون بیند که خام می خورد. جابر مغربی گر کسی به خواب دید پاچه گوسفند همی خورد، دلیل که چیزی یا نعمتی بدو رسد، به قدر آن که خورده است. اگر بیند پاچه گاو همی خورد، دلیل که در آن سال او را فراخی و نعمت است بر اندازه خوردن او. محمد بن سیرین
خوردن پاچه در خواب، دلیل است بر خوردن مال یتیمان به مقدار آن چه خورده است، خاصه چون بیند که خام می خورد. جابر مغربی گر کسی به خواب دید پاچه گوسفند همی خورد، دلیل که چیزی یا نعمتی بدو رسد، به قدر آن که خورده است. اگر بیند پاچه گاو همی خورد، دلیل که در آن سال او را فراخی و نعمت است بر اندازه خوردن او. محمد بن سیرین