- پانزده
- ده باضافه پنج (15) خمسه عشر عدد اصلی میان چهارده و شانزده: (آنگاه سلطان با ده پانزده غلام از لشکرگاه بیرون رفت) (سلجوقنامه 38)، وزنی از اوزان معادل با هفت سیر و نیم و در بعض نواحی دو من تبریز
معنی پانزده - جستجوی لغت در جدول جو
- پانزده
- ده به اضافۀ پنج، «۱۵»
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
که در مرتبه پانزده باشد پانزدهمین
آنکه یا آنچه در مرتبۀ پانزده باشد
پانزده
عددیست اصلی بین پانزده و هفده ده به علاوه شش رقم آن 16 است
عدد بعد از پانزده، ۱۶
که در مرتبه پانزدهم باشد پانزدهم
پراکنده پاشیده. (پاچیله) مصحف (پاچیله)
بازی کننده، مقابل برنده
مسئول
تولیدگر
قصد کننده
پایدار، بادوام، ابدی
مطلق گلوله است از هر چه باشد -2 آن پنبه برپیچیده که حلاجی کرده باشند عمدا پنبه گلوله کرده پنبه بر پیچیده که زنان ریسند کلوچ گلیج گلوله آغنده پاغند، پنبه دسته کرده از پشم و پاغنده که بریسند
اسم پاشیدن، پراگنده متفرق بر افشانده منثور، ریخته ریخته شده فرو ریخته
پراکنده، افشاننده
کسی که پای بر زمین زند
اسم پالیدن، صاف شده خالصر شده صاف کرده
شربتی که با یخ یا برف و رشته نشاسته یا سیب رنده کرده درست کنند
اسم پالیدن، صاف کننده تصفیه کننده
اسب جنیبت اسب کوتل پالاد
در مرتبه پانصد پانصدمین
پاکزاد
آنکه چیزی یا جانوری را براند، آنکه اتومبیل و دیگر وسایل نقلیه را براند شوفر
آنکه چیزی میسازد صانع عامل، آماده کننده تهیه کننده، بنا بانی عمارت کننده، پدید آورنده امری تازه اختراع کننده مخترع مبدع موجد، جاعل، سازگار سازوار، نوازش کننده دلگرم کننده، بخشنده، علاج کننده موثر مفید (دارو)، ساز زننده نوازنده، کسی که آهنگ موسیقی سازد مصنف موسیقی
با زور و فشار میان چیزی جا دادن تپانده و
کسی که چیزی را بزور و فشار در چیز دیگر جا دهد تپاننده
واقف آگاه خبردار، عالم بامعرفت، جمع دانندگان. یا قوت (قوه) داننده. قوه عاقله
گلوله ای از خمیر که به جهت پختن نان آماده کرده باشند چانه چونه، تکه اضافی که از گلوله خمیر میگیرند هنگامی که گلوله از اندازه بزرگترباشند، آرد خشکی که زیر گلوله خمیر پاشند، نان کوله رفته در تنور
آنکه می پراند
پراندوه
آنچه که بپزد منضج