جدول جو
جدول جو

معنی پالنژ - جستجوی لغت در جدول جو

پالنژ
(لَ)
کرسی سن و لوآر از ناحیۀ شارل بر ساحل کانال سانتر و آن شهر 1971 تن سکنه و مؤسسات آجرسازی و سفالگری دارد وراه آهن میان پاریس و لیون و بحرالروم از آن گذرد
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

سلسلۀ جبالی است به جنوب هندوستان در ایالت مادوره از مملکت تروان کور در ده درجه تا ده درجه و پانزده دقیقۀ عرض شمالی و هفتاد و پنج درجه تا هفتاد و پنج درجه و سی و پنج دقیقه طول شرقی و بلندترین قلۀ آن 2600 گز ارتفاع دارد و قصبه ای نیز در دامنۀ این کوه بهمین نام هست با 12800 تن سکنه
لغت نامه دهخدا
(لَ / لُ)
کفش و پای افزار چرمی. (برهان). پاچنگ. (شعوری) ، پای تابه. (رشیدی) ، دریچۀ کوچکی که به یک چشم از آن نگاه کنند. (برهان). بعض فرهنگ نویسان این لفظ را بفتح لام و با نون ساکن (جهانگیری) (سروری). (برهان). و بعض دیگر به ضم لام و نون ساکن (رشیدی) گفته اند. و در فرهنگ هندوشاه به بای موحده و کسر لام و سکون یا و کاف تازی ضبط شده است. و صاحب فرهنگ رشیدی گوید: پالنگ مرکب از پا و لنگ یعنی لنگ پا و معنی صحیح آن پایتابه است و این بیت رودکی را شاهد آورده است:
از خر و پالنگ آن جای رسیدم که همی
موزه چینی می خواهم و اسب تازی.
و ظاهراً این کلمه مصحف پالیک باشد و در بیت رودکی نیز پالیک است.
، اترج. ظاهراً پالنگ به این معنی مصحف بالنگ است
لغت نامه دهخدا
عاصمۀ مزل از ناحیۀ متز دارای 235 تن سکنه
لغت نامه دهخدا
(ژِ)
کوهی در مقدونیه و آن شعبه ای ازردپ است و در قدیم معادن زر این کوه مشهور بود
لغت نامه دهخدا
(لِ)
کنت پیر د پالن، حاکم سن پطرزبورگ، رئیس شورشیان در فتنه ای که موجب قتل تزار روسیه موسوم به پل اوّل در 1801م. 1215/ هجری قمری شد. مولد بسال 1744م. 1156/ هجری قمری و وفات در سنۀ 1826 م. 1241/ ه. ق
لغت نامه دهخدا
تصویری از پالنگ
تصویر پالنگ
دریچه کوچکی که به یک چشم از آن نگاه کنند
فرهنگ لغت هوشیار
مرتعی جنگلی در منطقه ی رویان نوشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
پالانه، لوله ی سفالی یا سیمانی
فرهنگ گویش مازندرانی
پالن، از توابع دهستان ولوپی سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی