نام شش جزیره است برابر شهرهای مغرب و بنام ’جزایر سعادت’ نیز معروفند فاصله جزایر خالدات را از ساحل اقیانوس ده درجه می گفتند و از خط استواء میان 27 درجه و نیم تا 29 درجه و نیم عرض شمالی در سواحل غربی افریقا واقعاند و طول غربی آنها نسبت بپاریس از حدود 15 درجه و نیم تا 20 درجه و نیم تخمین زده شده است. (از کتاب التفهیم بیرونی متن و حاشیۀ ص 173). حمداﷲ مستوفی در نزهه القلوب می آورد: طول اقالیم از آنجا (از جزائر خالدات) شمارند و بعضی از ساحل مغرب یک درجه از آن کمتر بود. (از نزهه القلوب حمداﷲ مستوفی ج 3 ص 237). طبق تحقیقات جدیدخالدات مرکب از هفت جزیره مسکون است بنامهای زیر: 1- تنریف. 2- فورتونتورا. 3- کاناری کبیر. 4- لانزاروت. 5- پالما. 6- گومرا. 7- جزیره هیرو. رجوع به کاناری شود
نام شش جزیره است برابر شهرهای مغرب و بنام ’جزایر سعادت’ نیز معروفند فاصله جزایر خالدات را از ساحل اقیانوس ده درجه می گفتند و از خط استواء میان 27 درجه و نیم تا 29 درجه و نیم عرض شمالی در سواحل غربی افریقا واقعاند و طول غربی آنها نسبت بپاریس از حدود 15 درجه و نیم تا 20 درجه و نیم تخمین زده شده است. (از کتاب التفهیم بیرونی متن و حاشیۀ ص 173). حمداﷲ مستوفی در نزهه القلوب می آورد: طول اقالیم از آنجا (از جزائر خالدات) شمارند و بعضی از ساحل مغرب یک درجه از آن کمتر بود. (از نزهه القلوب حمداﷲ مستوفی ج 3 ص 237). طبق تحقیقات جدیدخالدات مرکب از هفت جزیره مسکون است بنامهای زیر: 1- تنریف. 2- فورتونتورا. 3- کاناری کبیر. 4- لانزاروت. 5- پالما. 6- گومرا. 7- جزیره هیرو. رجوع به کاناری شود
جمع واژۀ بلاغ. (ذیل اقرب الموارد). رجوع به بلاغ شود، تری و نمناکی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) : بفرش وجامه توانگر شدم همی پس از آنک بحبس جامۀ من شال بود و فرش بلال نگاه کن که چگونه زید کسی در حبس که فرش و جامۀ او از بلال باشد و شال. مسعودسعد. ، هرچه که حلق را تر گرداند از آب وشیر. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، شیر. (دهار) (منتهی الارب). و از آنست: انضحوا الرحم ببلالها، أی صلوها بصلتها و ندوها. (منتهی الارب) ، جمع واژۀ بلّه. (منتهی الارب) ، جمع واژۀ بله و آن نادر است. (از ذیل اقرب الموارد از لسان). رجوع به بله شود
جَمعِ واژۀ بَلاغ. (ذیل اقرب الموارد). رجوع به بلاغ شود، تری و نمناکی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) : بفرش وجامه توانگر شدم همی پس از آنک بحبس جامۀ من شال بود و فرش بلال نگاه کن که چگونه زید کسی در حبس که فرش و جامۀ او از بلال باشد و شال. مسعودسعد. ، هرچه که حلق را تر گرداند از آب وشیر. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، شیر. (دهار) (منتهی الارب). و از آنست: انضحوا الرحم ببلالها، أی صلوها بصلتها و ندوها. (منتهی الارب) ، جَمعِ واژۀ بُلّه. (منتهی الارب) ، جَمعِ واژۀ بله و آن نادر است. (از ذیل اقرب الموارد از لسان). رجوع به بله شود
باج و خراج، (ناظم الاطباء)، جمع واژۀ مالیه، وجوهی که مأموران دولت برحسب قانون از صاحبان املاک، اراضی، مستغلات و غیره گیرند، باج، خراج، ارتفاع، (از فرهنگ فارسی معین)، سهمی است که بموجب اصل تعاون ملی و بر وفق مقررات هریک از سکنۀ کشور موظف است که از ثروت و درآمد خودبمنظور تأمین هزینه های عمومی و حفظ منافع اقتصادی یا سیاسی یا اجتماعی کشور بقدر قدرت و توانایی خود به دولت بدهد، (ترمینولوژی حقوق تألیف جعفری لنگرودی) : محاسبات رعایا و مستأجران و غیره مؤدیان مالیات سرکار مزبور را تنقیح داده مفاصا به مهر خود تسلیم می نماید، (تذکرهالملوک ص 50)، آنچه بجهت نسق زراعات ضرورند از مالیات سرکار بعنوان بذر و مساعده و مؤنت زراعت به رعیت داده، در رفع محصول وجه مساعده و مؤنت را بازیافت نماید، (تذکرهالملوک ص 46)، - مالیات اراضی، مالیاتی که از اراضی زراعتی گرفته می شد وبحسب نوع زراعت فرق می کرد، اسم دیگر آن خراج است، (ترمینولوژی حقوق، تألیف جعفری لنگرودی)، - مالیات ایلات، رجوع به ترکیب مالیات بر اشخاص شود، - مالیات بده، دهنده مالیات، پردازندۀ مالیات، آنکه مالیات دهد، - مالیات بر ارث، مالیاتی است که بموجب قانون مالیات برارث و طبق تعرفۀ مندرج در همان قانون از ترکه گرفته می شود، (ترمینولوژی حقوق تألیف جعفری لنگرودی)، - مالیات بر اشخاص، مالیاتی که بر شخص بعنوان اینکه وجود خارجی دارد (بدون توجه به وضع درآمد او) گرفته می شد، در همین معنی مالیات سرانه، مالیات سرشمار، باج شخصی و جزیه بکار رفته است، مالیات ایلات و مالیات خانواری هم نوعی مالیات بر اشخاص بوده است، (ترمینولوژی حقوق، تألیف جعفری لنگرودی)، - مالیات بر اموال، مالیات بر مال و درآمد اشخاص است، کسی که مالی و درآمدی ندارد مشمول مقررات مالیات نیست، در مقابل مالیات بر عایدات استعمال می شود، (ترمینولوژی حقوق، تألیف جعفری لنگرودی)، - مالیات بر درآمد، مالیاتی است که بر عواید اشخاص طبیعی و حقوقی بسته می شود، اصطلاح مالیات بر عایدات هم بهمین معنی است، (ترمینولوژی حقوق، تألیف جعفری لنگرودی)، - مالیات بر عایدات، رجوع به ترکیب قبل شود، - مالیات بستن، وضع مالیات، - مالیات بگیر، مالیات گیرنده، دولت یاحکومت که از مردم مالیات می گیرد، - مالیات پرداختن، مالیات دادن، رجوع به ترکیب مالیات دادن شود، - مالیات پرداز، آنکه مالیات پردازد، آنکه مشمول پرداختن مالیات باشد، مالیات بده، - مالیات دادن، مالیات پرداختن، ادا کردن مالیات، تأدیۀ مالیات، - مالیات سرانه، رجوع به ترکیب ’مالیات بر اشخاص’ شود، - مالیات غیرمستقیم، مالیاتی است که مالیات دهنده بطور غیرمستقیم می پردازد، مانند حقوق گمرکی و مالیات قند و شکر و بنزین که بر قیمت اجناس افزوده می گردد و مالیات در ضمن خرید جنس پرداخته می شود، (فرهنگ فارسی معین)، مالیاتی که از اموال مصرفی بمناسبت عملی ازقبیل تولید و توزیع و صدور و ورود گرفته می شود ... در حقیقت تکلیف پرداخت آن، بطور مستقیم متوجه مصرف کننده است، (از ترمینولوژی حقوق، تألیف جعفری لنگرودی)، - مالیات گرفتن، اخذ مالیات، جمعآوری مالیات، - مالیات مستقیم، مالیاتی که مستقیماً از مالیات دهنده گرفته می شود، مانند مالیات املاک مزروعی، اراضی بایر، مستغلات و مالیات بر درآمد، (فرهنگ فارسی معین)، - امثال: مالیات دولت نباید زمین بماند، نظیر: سوخت رابود کردن، قاعده ای بوده نزد قدمای امنای مالیۀ ایران که برحسب آن مجبور بوده اند مالیاتی را که بواسطۀاز میان رفتن صنف یا شیئی بی محل می مانده بر صنف یا چیزی دیگر مزید کنند، (امثال و حکم ج 3 ص 1392 و ج 2 ص 994)
باج و خراج، (ناظم الاطباء)، جَمعِ واژۀ مالیه، وجوهی که مأموران دولت برحسب قانون از صاحبان املاک، اراضی، مستغلات و غیره گیرند، باج، خراج، ارتفاع، (از فرهنگ فارسی معین)، سهمی است که بموجب اصل تعاون ملی و بر وفق مقررات هریک از سکنۀ کشور موظف است که از ثروت و درآمد خودبمنظور تأمین هزینه های عمومی و حفظ منافع اقتصادی یا سیاسی یا اجتماعی کشور بقدر قدرت و توانایی خود به دولت بدهد، (ترمینولوژی حقوق تألیف جعفری لنگرودی) : محاسبات رعایا و مستأجران و غیره مؤدیان مالیات سرکار مزبور را تنقیح داده مفاصا به مهر خود تسلیم می نماید، (تذکرهالملوک ص 50)، آنچه بجهت نسق زراعات ضرورند از مالیات سرکار بعنوان بذر و مساعده و مؤنت زراعت به رعیت داده، در رفع محصول وجه مساعده و مؤنت را بازیافت نماید، (تذکرهالملوک ص 46)، - مالیات اراضی، مالیاتی که از اراضی زراعتی گرفته می شد وبحسب نوع زراعت فرق می کرد، اسم دیگر آن خراج است، (ترمینولوژی حقوق، تألیف جعفری لنگرودی)، - مالیات ایلات، رجوع به ترکیب مالیات بر اشخاص شود، - مالیات بده، دهنده مالیات، پردازندۀ مالیات، آنکه مالیات دهد، - مالیات بر ارث، مالیاتی است که بموجب قانون مالیات برارث و طبق تعرفۀ مندرج در همان قانون از ترکه گرفته می شود، (ترمینولوژی حقوق تألیف جعفری لنگرودی)، - مالیات بر اشخاص، مالیاتی که بر شخص بعنوان اینکه وجود خارجی دارد (بدون توجه به وضع درآمد او) گرفته می شد، در همین معنی مالیات سرانه، مالیات سرشمار، باج شخصی و جزیه بکار رفته است، مالیات ایلات و مالیات خانواری هم نوعی مالیات بر اشخاص بوده است، (ترمینولوژی حقوق، تألیف جعفری لنگرودی)، - مالیات بر اموال، مالیات بر مال و درآمد اشخاص است، کسی که مالی و درآمدی ندارد مشمول مقررات مالیات نیست، در مقابل مالیات بر عایدات استعمال می شود، (ترمینولوژی حقوق، تألیف جعفری لنگرودی)، - مالیات بر درآمد، مالیاتی است که بر عواید اشخاص طبیعی و حقوقی بسته می شود، اصطلاح مالیات بر عایدات هم بهمین معنی است، (ترمینولوژی حقوق، تألیف جعفری لنگرودی)، - مالیات بر عایدات، رجوع به ترکیب قبل شود، - مالیات بستن، وضع مالیات، - مالیات بگیر، مالیات گیرنده، دولت یاحکومت که از مردم مالیات می گیرد، - مالیات پرداختن، مالیات دادن، رجوع به ترکیب مالیات دادن شود، - مالیات پرداز، آنکه مالیات پردازد، آنکه مشمول پرداختن مالیات باشد، مالیات بده، - مالیات دادن، مالیات پرداختن، ادا کردن مالیات، تأدیۀ مالیات، - مالیات سرانه، رجوع به ترکیب ’مالیات بر اشخاص’ شود، - مالیات غیرمستقیم، مالیاتی است که مالیات دهنده بطور غیرمستقیم می پردازد، مانند حقوق گمرکی و مالیات قند و شکر و بنزین که بر قیمت اجناس افزوده می گردد و مالیات در ضمن خرید جنس پرداخته می شود، (فرهنگ فارسی معین)، مالیاتی که از اموال مصرفی بمناسبت عملی ازقبیل تولید و توزیع و صدور و ورود گرفته می شود ... در حقیقت تکلیف پرداخت آن، بطور مستقیم متوجه مصرف کننده است، (از ترمینولوژی حقوق، تألیف جعفری لنگرودی)، - مالیات گرفتن، اخذ مالیات، جمعآوری مالیات، - مالیات مستقیم، مالیاتی که مستقیماً از مالیات دهنده گرفته می شود، مانند مالیات املاک مزروعی، اراضی بایر، مستغلات و مالیات بر درآمد، (فرهنگ فارسی معین)، - امثال: مالیات دولت نباید زمین بماند، نظیر: سوخت رابود کردن، قاعده ای بوده نزد قدمای امنای مالیۀ ایران که برحسب آن مجبور بوده اند مالیاتی را که بواسطۀاز میان رفتن صنف یا شیئی بی محل می مانده بر صنف یا چیزی دیگر مزید کنند، (امثال و حکم ج 3 ص 1392 و ج 2 ص 994)
نام ناحیه ایست در هندوستان در شمال فلات دکن، سرزمینی است حاصلخیز و دارای جنگلهای پهناور و معادن الماس و مس، پس از انقراض سلاطین تیموری هند، این ناحیه توسط حیدرشاه تصرف شد و سپس به نظام حیدرآباد رسید و اکنون جزء حکومت مدرس اداره میشود، رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود
نام ناحیه ایست در هندوستان در شمال فلات دکن، سرزمینی است حاصلخیز و دارای جنگلهای پهناور و معادن الماس و مس، پس از انقراض سلاطین تیموری هند، این ناحیه توسط حیدرشاه تصرف شد و سپس به نظام حیدرآباد رسید و اکنون جزء حکومت مدرس اداره میشود، رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود
شاعر اساطیری یونانی که مولد او را آتن گفته اند و سوئیداس زمان وی را مقدم بر امیروس داند و منظومه ای در باب خلقت عالم بدو نسبت دهند در پنجهزار بیت و کتبی دیگر در موضوعاتی نظیر موضوع فوق، مانند: مکالمات و بیانات آفرودیت و ارس، ولادت آپولن و آرتمیس و جنگ آتنه و پوزایدون بدو منسوب است عالم صرف و نحو یونانی. مولد او پارس یا پرین. وی ظاهراً در دورۀ امپراطوری روم زندگی میکرد. و رساله ای در باب اساطیر بنام مسائل باورنکردنی دارد که خلاصه ای از آن در دست است
شاعر اساطیری یونانی که مولد او را آتن گفته اند و سوئیداس زمان وی را مقدم بر اُمیروس داند و منظومه ای در باب خلقت عالم بدو نسبت دهند در پنجهزار بیت و کتبی دیگر در موضوعاتی نظیر موضوع فوق، مانند: مکالمات و بیانات آفرودیت و اِرُس، ولادت آپولن و آرتمیس و جنگ آتنه و پوزایدون بدو منسوب است عالم صرف و نحو یونانی. مولد او پارُس یا پرین. وی ظاهراً در دورۀ امپراطوری روم زندگی میکرد. و رساله ای در باب اساطیر بنام مسائل باورنکردنی دارد که خلاصه ای از آن در دست است
باج و خراج، سهمی است که بموجب اصل تعاون و بر وفق مقررات هر یک از سکنه کشور موظف است که از ثروت و در آمد خود بمنظور تامین هزینه های عمومی و حفظ منافع اقتصادی یا سیاسی یا اجتماعی کشور بقدر قدرت و توانائی خود بدولت بدهد
باج و خراج، سهمی است که بموجب اصل تعاون و بر وفق مقررات هر یک از سکنه کشور موظف است که از ثروت و در آمد خود بمنظور تامین هزینه های عمومی و حفظ منافع اقتصادی یا سیاسی یا اجتماعی کشور بقدر قدرت و توانائی خود بدولت بدهد
به زاد به خود به خود بذات ذاتا بخودی خود بگوهر مقابل باعرض بالغیر: (حرکت بالذات)، داتی اصلی: (و یتحمل که بعضی فقرات طفیلی آنچه مقصود بالذات بود در این کتاب عالم آرا در رشته تحریر در آمده باشد که محل اعتراض معترضان بوالفضل تواند بود)
به زاد به خود به خود بذات ذاتا بخودی خود بگوهر مقابل باعرض بالغیر: (حرکت بالذات)، داتی اصلی: (و یتحمل که بعضی فقرات طفیلی آنچه مقصود بالذات بود در این کتاب عالم آرا در رشته تحریر در آمده باشد که محل اعتراض معترضان بوالفضل تواند بود)