- پالایش
- تصفیه
معنی پالایش - جستجوی لغت در جدول جو
- پالایش
- پالودن تصفیه صافی کردن، توسعا وضع خط تصفیه (گناه و مانند آن)، آنچه بدان چیزی صافی کنند چون کفگیر حلواییان و مانند آن پالاوان پالاون پالونه، تراوش ترابش زهیدن زهش نتع، دفع کثافات بدن دفع فضول استفراغ ترشح، پارگینی که در فاضل آب حمام گرد آید گند آب حمام. یا پالایش نفت. تصفیه نفت. صافی کردن، تصفیه
- پالایش
- صاف کردن، صافی کردن، تصفیه
- پالایش ((یِ))
- تصفیه کردن، صاف کردن
- پالایش
- Refinement
- پالایش
- улучшение
- پالایش
- Verfeinerung
- پالایش
- удосконалення
- پالایش
- udoskonalenie
- پالایش
- refino
- پالایش
- affinamento
- پالایش
- refinamiento
- پالایش
- raffinement
- پالایش
- verfijning
- پالایش
- การปรับปรุง
- پالایش
- pemurnian
- پالایش
- تحسينٌ
- پالایش
- परिष्करण
- پالایش
- שִׁיּוּף
- پالایش
- rafine etme
- پالایش
- uboreshaji
- پالایش
- পরিশোধন
- پالایش
- بہتری
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پالایشگاه تصفیه خانه محل تصفیه نفت و امثال آن
تصفیه کننده صافی کننده
فیلتر، صافی
آنچه بدان چیزی را صافی کنند پالونه صافی
ظرف سوراخ سوراخ که چیزی در آن صاف کنند، صافی، آبکش، پالونه، پالاون، پالوانه، ترشی پالا، راوق
آلوده شدن پای بگل ولای
آلودگی، برای مثال چو پا لغز و پالاش دارد گلت / مرنجان دلی تا نرنجد دلت (امیرخسرو - رشیدی - پالاش) ، آلوده شدن پا به گل و لای
تصفیه خانه