جدول جو
جدول جو

معنی پافتول - جستجوی لغت در جدول جو

پافتول
کلک، حقه، چاق، خپل
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پاتوق
تصویر پاتوق
جایی که کسی معمولاً ساعت های بیکاری خود را در آن می گذراند، جایی که پرچم را نصب کنند و گروهی دور آن جمع شوند، پای علم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاتوه
تصویر پاتوه
چارق، نوعی کفش چرمی با بندها و تسمه های دراز که بندهای آن به ساق پا پیچیده می شود، چارغ، شمل، شم، پاتابه، پای تابه، پالیک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از افژول
تصویر افژول
تحریک، تقاضا، ابرام، اصرار، برانگیخته، پریشان، پراکنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تافتون
تصویر تافتون
نوعی نان ضخیم که در تنور می پزند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاندول
تصویر پاندول
آویزی که در بعضی از ساعت های دیواری به چپ و راست حرکت می کند، در علم فیزیک جسم سنگین آویخته ای که حرکت نوسانی داشته باشد، آونگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مفتول
تصویر مفتول
رشتۀ باریک فلزی که مانند نخ تابیده است، تابیده شده، تاب داده شده، پیچیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تاتول
تصویر تاتول
کسی که دهانش کج شده باشد، کج دهان، برای مثال من پیرم و فالج همه پیدا شده بر من / تاتولم و کج بینی و کفته شده دندان (عسجدی - مجمع الفرس - تول)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پالتو
تصویر پالتو
لباس زمستانی ضخیم و بلند که روی لباس های دیگر بر تن می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاتیل
تصویر پاتیل
دیگ دهان فراخ معمولاً از جنس مس
پاتیل شدن: پاتیلی شدن، کنایه از مست مست شدن و از پا درآمدن
فرهنگ فارسی عمید
(تُ)
اسانسی است که از جنس نعناع گیرند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مانتول یا الکل مانتولیک یا کامفر دومانت 156=C10H20O یکی از اجزای متشکلۀ اسانس مانت است که بصورت تبلورهای منشوری شکل شش سطحی بیرنگ و درخشان می باشدو مزۀ نعناع دارد ولی خیلی از بو و مزۀ نعناع شدیدتر است. در 42 تا 44 درجه ذوب می شود و در 217 درجه می جوشد و در آب خیلی کم حل می شود. در الکل و اتر و اسید استیک خیلی محلول است. (از کارآموزی داروسازی تألیف دکتر جنیدی ص 157). و رجوع به همین مأخذ شود
لغت نامه دهخدا
چکش، پتک، چاکوچ، (ناظم الاطباء)، چکش، (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
سرموزه، خارکش، کفش راحت، دم پائی، سرپائی، جرموق
لغت نامه دهخدا
(فِ)
ماآنو (سافلول) پنجمین تن از سلسلۀ پادشاهان خسرون بود و این سلسله در قرن پیش از میلاد در ارمنستان حکومت میکرد و زیر دست اشکانیان بود. رجوع به ایران باستان ج 3 ص 2631 شود
لغت نامه دهخدا
رقاص (در ساعت)، رقّاصک، فندول، آونگ
لغت نامه دهخدا
یوهان راینهولد، سپاهی و سائس معروف از مردم لیونی ازصاحب منصبان پطر کبیر، مولد بسال 1660م، مطابق 1071 هجری قمری و وفات بسال 1707م، مطابق با 1119 هجری قمری
لغت نامه دهخدا
تصویری از پاتال
تصویر پاتال
پیر ناتوان: از این پیر و پاتالها کاری ساخته نیست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاتول
تصویر تاتول
کج دهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افژول
تصویر افژول
تحریک انگیزش، تقاضا، پریشان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پالتو
تصویر پالتو
لباس ضخیمی که مردان و زنان بر روی جامه دیگر پوشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاپول
تصویر پاپول
فرانسوی کرک های بسیار ریز درهم تافته پتک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هاتول
تصویر هاتول
آب کدر و گل آلوده
فرهنگ لغت هوشیار
پاطوق: ترکی گرد گاه، پا درفش نیشمک پای علم جایی که رایت و درفش را نصب کنند، محل گرد آمدن، محل اجتماع لوطیان در بعضی شهرهای ایران، روز عاشورا دسته های بعضی محلات ممتاز توغ را حرکت دهند. زیر و اطراف توغ را (پاتوغ) گویند پاتوق پاطوق
فرهنگ لغت هوشیار
پاطوق: ترکی گرد گاه، پا درفش نیشمک پای علم جایی که رایت و درفش را نصب کنند، محل گرد آمدن، محل اجتماع لوطیان در بعضی شهرهای ایران، روز عاشورا دسته های بعضی محلات ممتاز توغ را حرکت دهند. زیر و اطراف توغ را (پاتوغ) گویند پاتوق پاطوق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاتوه
تصویر پاتوه
پاتابه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پا تیل
تصویر پا تیل
دیگ مسی دهان گشاد که ته آن گرد است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کافژول
تصویر کافژول
پیشکار کارگزار، کاروژول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تافتون
تصویر تافتون
نانی که بر دیواره تنور پخته شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاندول
تصویر پاندول
رقاصک، فندول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفتول
تصویر مفتول
تابیده شده، پیچیده، هر چیز تافته شده
فرهنگ لغت هوشیار
جسم آویخته ای که حرکت نوسانی داشته باشد مانند آویز ساعت دیواری که به چپ و راست حرکت می کند، رقاصک، آونگ
فرهنگ فارسی معین
آونگ، رقاصک
فرهنگ واژه مترادف متضاد
جوانمرد، راد، رادمرد
متضاد: بی فتوت، ناجوانمرد
فرهنگ واژه مترادف متضاد
پوسیده
فرهنگ گویش مازندرانی
آب دزدک
فرهنگ گویش مازندرانی