- پاسگاه
- جای پاسبان، جای دیده بانان
معنی پاسگاه - جستجوی لغت در جدول جو
- پاسگاه
- جای نگهبانی، محل استقرار نیروهای انتظامی
- پاسگاه
- محل پاس، جای پاسبان، در امور نظامی مکانی برای کنترل تردد که زیر نظر و مراقبت مامور نظامی اداره می شود
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مقام، مقر
مقام، منصب، منزلت، قدر، رتبت، مقدار، مرتبه
محل استقرار نیروی نظامی، جا، مکان، کنایه از مقام، قدر، مرتبه، برای مثال از این هر یکی را یکی پایگاه / سزاوار بگزید و بنمود راه (فردوسی۴ - ۲۹) ، درگاه، آستانۀ خانه، جای پا
جا، مکان، مقام، مرتبه، حد، درجه، شایستگی
اصطبل، آخور، جای اسبان
پایگاه، فرود، پستی، قدر، مرتبه
محل تولد
بی خبر، جاهل
آبستنی که زادن او نزدیک شده باشد
هنگام صبح، صبحگاه، بامداد
محلی بزرگ که عده ای برای ورزش یا بازی و یا دید و بازدید جمع شوند
گمرکخانه، باجگاه
آموزگاه آموزشگاه مدرسه مکتب
پلیس، آژان
مرتبت، منزلت، موضع، محل، مکان، موقعیت، وضعیت
خانقاه
سلسه مراتب، درجات
محافظ
مسئول
غروب، آقشام
پشت بام
گروهی از سربازان که در مکانی جای گزیده و به حفظ و نگهبانی آن گماشته شده باشند
هر سلطانی که دارای تاج و تخت باشد ملک سلطان، فرمانروا حاکم مسلط صاحب اختیار، خدا، مجاز ماذون مختار، محیط تاونده: (والله محیط بالکافرین و الله پادشاه است بر نا گرویدگان و تاونده با ایشان) (کشف الاسرار میبدی. مداش 3: 1 ص 51) یا پادشاه چین. خاقان چین، آفتاب خورشید. یا پادشاه ختن، سلطان ختن، خوشید آفتاب. یا پادشاه ددان. شیر اسد. یا پادشاه درندگان. شیر. یا پادشاه معظم. سلطان بزرگ خداوند بزرگ. یا پادشاه نوروزی. کسی که از صبح تا عصر روز نوروز برای تفریح مردم عنوان پادشاه داشت و از مردم پول می ستد و آنرا با حاکم تقسیم میکرد میر نوروزی، آنکه اسما نه رسما بپادشاهی برگزیده شود آنکه بطریق استهزاء وی را بدین سمت نصب کنند: (خمار را باتفاق باسم سلطنت موسوم کردند و پادشاه نوروزی از وی برساختند) یا پادشاه نیمروز. پادشاه سیستان، آفتاب خورشید، مردم نیک پی و مبارک قدم، حضرت آدم بسبب آنکه طبق روایات تا نیمروز در بهشت بود، رسول اکرم ص از آن باب که طبق روایت شفاعت امتان خود را تا نیمروز خواهد کرد
سرهنگ شهربانی
سوارپا پیاده جلد و چابک
شکور شاکر شکر گزار حقگزار
سپاسگزار، شکور، شاکر
ظرف خالی بر سر سفره برای جدا کشیدن طعام
نگهبان، مراقب، پاسبان
جای پاسبان قراولخانه