جدول جو
جدول جو

معنی پارسائی - جستجوی لغت در جدول جو

پارسائی
پرهیز از گناه با طاعت با عبادت با قناعت، ورع، حصانت، حصن، (دهار)، پرهیزکاری، پاکدامنی، زهد، زهادت، دیانت، (دهار)، پاکی، عفت، عفاف، تعفّف، مقابل ناپارسائی:
نباید که باشی فراوان سخن
بروی کسان پارسائی مکن،
فردوسی،
شگفت است با قادری پارسائی،
فرخی،
خردورزی و خرسندی نمائی
که خرسندیست مهر پارسائی،
فخرالدین اسعد (ویس و رامین)،
زنان را ز هر خوبئی دسترس
فزونتر همان پارسائیست بس،
اسدی،
پارسائی را کم آزاریست جفت
شخص دین را آن شمال است این یمین،
ناصرخسرو،
گر سوی تو پارسائیست این
واﷲ که تو دیو بر خطائی،
ناصرخسرو،
همه پارسائی نه روزه است و زهد
نه اندر فزونی نماز و دعاست،
ناصرخسرو،
ای خواجه ریا ضد پارسائیست
آنرا که ریا هست پارسا نیست،
ناصرخسرو،
درین شهر مردی مبارک دم است
که در پارسائی چنوئی کم است،
سعدی،
ترک دنیا و شهوت است و هوس
پارسائی، نه ترک جامه و بس،
سعدی،
- پارسائی کردن، تزهﱡد، (دهار)،
- پارسائی نمودن، تعفﱡف، (دهار)،
- پارسائی ورزیدن، عفاف، تعفﱡف،
و برای ناپارسائی به ردیف آن رجوع شود
لغت نامه دهخدا
پارسائی
پارسایی، صرفه جویی
دیکشنری اردو به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پارسایی
تصویر پارسایی
پرهیزکاری، پاک دامنی، زهد، تقوا، برای مثال سعدیا در کوی عشق از پارسایی دم مزن / هر متاعی را خریداری ست در بازار خویش (سعدی۲ - ۴۷۶)
فرهنگ فارسی عمید
(رَ)
بی عقلی. (ناظم الاطباء).
- نارسائی عقل، کم عقلی. عدم کفایت و بلوغ عقلی.
، بی قابلیتی. ناشایستگی. عدم لیاقت. عدم اهلیت. (ناظم الاطباء) ، رسا نبودن. کوتاهی. نارسا بودن.
- نارسائی فکر، کوته فکری.
، بدخلقی. بی ادبی. گستاخی. (ناظم الاطباء). مقابل رسائی. رجوع به رسائی و نارسا شود
لغت نامه دهخدا
ناپرهیزگاری، بی عفتی، آلوده دامنی، نداشتن پرهیز و طهارت و تقوی، ناپاکی، بی تقوائی، مقابل پارسایی:
به ناپارسائی نگر نغنوی
نیارم نکو گفت اگر نشنوی،
ابوشکور،
ز کار وی ارخون خروشی رواست
که ناپارسائی بر او پادشاست،
فردوسی،
چو آکنده شد پادشائی گرفت
ببالید وناپارسائی گرفت،
فردوسی،
ناپارسائی هم از مردان عار است و هم از زنان، (اسکندرنامۀ خطی)، چون شما را ناپارسائی او معلوم شد، (اسکندرنامه)
لغت نامه دهخدا
پارسا، عفیف، حصور، ورع، رجوع به پارسا شود
لغت نامه دهخدا
رجوع به پارسائی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از نارسائی
تصویر نارسائی
بی عقلی، عدم کفایت و بلوغ عقلی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پارسای
تصویر پارسای
پارسا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کارسازی
تصویر کارسازی
آکتیویشن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پاکسازی
تصویر پاکسازی
تزکیه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خارسازی
تصویر خارسازی
اهانت
فرهنگ واژه فارسی سره
پاکدامنی، پرهیزگاری، تقوا، خداترسی، زهد، عفت، ورع
متضاد: بی تقوایی، ناپارسایی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از پارسایی
تصویر پارسایی
التّقوى
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از پارسایی
تصویر پارسایی
Piousness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از پارسایی
تصویر پارسایی
piété
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از پارسایی
تصویر پارسایی
경건함
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از پارسایی
تصویر پارسایی
پارسائی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از پارسایی
تصویر پارسایی
ধার্মিকতা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از پارسایی
تصویر پارسایی
uchaji Mungu
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از پارسایی
تصویر پارسایی
dindarlık
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از پارسایی
تصویر پارسایی
敬虔さ
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از پارسایی
تصویر پارسایی
חָסִידוּת
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از پارسایی
تصویر پارسایی
धर्मपरायणता
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از پارسایی
تصویر پارسایی
ความเคร่งศาสนา
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از پارسایی
تصویر پارسایی
vroomheid
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از پارسایی
تصویر پارسایی
piedad
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از پارسایی
تصویر پارسایی
devozione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از پارسایی
تصویر پارسایی
piedade
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از پارسایی
تصویر پارسایی
虔诚
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از پارسایی
تصویر پارسایی
pobożność
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از پارسایی
تصویر پارسایی
побожність
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از پارسایی
تصویر پارسایی
Frömmigkeit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از پارسایی
تصویر پارسایی
набожность
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از پارسایی
تصویر پارسایی
kesalehan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی