جدول جو
جدول جو

معنی پادوسانیدن - جستجوی لغت در جدول جو

پادوسانیدن
(نَ قَ)
وادوسانیدن. فادوسانیدن. لطّ. (تاج المصادر بیهقی). الزاق. الصاق. چسبانیدن
لغت نامه دهخدا
پادوسانیدن
چسباندن الصاق کردن
تصویری از پادوسانیدن
تصویر پادوسانیدن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دوسانیدن
تصویر دوسانیدن
چسبانیدن، چیزی را با چسب به چیز دیگر چسباندن، برای مثال بر آن صورت چو صنعت کرد لختی / بدوسانید بر ساق درختی (نظامی۲ - ۱۳۴)، خود را به کسی وابستن یا چسباندن
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
چسبانیدن. دوسانیدن. الزاق. (زوزنی). الصاق. متصل کردن دو چیز به یکدیگر: الملاحمه، چیزی به چیزی وادوسانیدن. (تاج المصادر بیهقی). رجوع به دوسانیدن و دوسیدن شود
لغت نامه دهخدا
(مُ کَ رَ)
رجوع به دوسانیدن شود. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
بازچسبانیدن. ملصق کردن: من آن مرده را یافتم بپشت بازافتاده و پشت پای راست بشکم پای چپ بازدوسانیده و در انگشت او انگشتری بود. (تاریخ قم ص 296). رجوع به دوسانیدن شود
لغت نامه دهخدا
(گِ رِهْ بَ جَ زَ دَ)
بپوسیدن داشتن. تبلیه. ابلاء. پوساندن. پوسیده کردن. بگردانیدن صورت چیزیست اعم از تر و خشک با گذرانیدن زمان بر او یا بعلاجی. (ذخیرۀ خوارزمشاهی) : دیگر آنکه بیشتر خوردنیها می پوسانند پس میخورند، چون ترینه و چغندر آب و شلغماب و غیر آن. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا
(لَ / لِ فِ کَ دَ)
چسباندن (ناظم الاطباء) (از انجمن آرا) (از آنندراج) (از برهان). بچفسانیدن. بچسبانیدن. بشلانیدن. چفساندن. چسبانیدن. چفسانیدن. الزاق. الساق. الصاق. ادباق. (یادداشت مؤلف) : ابلده ایاه، دوسانید و ملازم گردانید وی را بدانجا. (منتهی الارب). اللط،دوسانیدن. (تاج المصادر بیهقی). ارقاع، به خاک وادوسانیدن. (تاج المصادر بیهقی). ملاحمه، چیزی به چیزی وادوسانیدن. (تاج المصادر بیهقی). ملتحم و ملئم و متلائم کردن آلات رویینه و مسینه و مانند آن:
بدان صورت چو صنعت کرد لختی
بدوسانید بر شاخ درختی.
نظامی.
، سریش نمودن. (ناظم الاطباء) ، خود را به کسی وابستن. (ناظم الاطباء) (از برهان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دوسانیدن
تصویر دوسانیدن
چیزی را بچیزی چسبانیدن، خود را بکسی وابستن
فرهنگ لغت هوشیار
بپوسیدن داشتن پوسیده کردن تغییر دادن صورت چیزی اعم از تر و خشک یا گذرانیدن زمان بر او یا بحیله ای. یا هفت کفن پوسانیده. دیریست که مرده، مدتی بر او گذشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوسانیدن
تصویر دوسانیدن
((دَ))
چسبانیدن، خود را به کسی وابستن
فرهنگ فارسی معین