جدول جو
جدول جو

معنی پادشه - جستجوی لغت در جدول جو

پادشه
پادشاه، فرمانروای مقتدر و صاحب تاج و تخت، سلطان، ملک، شهریار، خدیو، خسرو، کشورخدا، کیهان خدیو، مسلط
تصویری از پادشه
تصویر پادشه
فرهنگ فارسی عمید
پادشه
پادشاه، سلطان: (پادشه پاسبان درویش است) (سعدی)
تصویری از پادشه
تصویر پادشه
فرهنگ لغت هوشیار
پادشه
((دِ شَ))
مخفف پادشاه، سلطان
تصویری از پادشه
تصویر پادشه
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پادشا
تصویر پادشا
(پسرانه)
حاکم (نگارش کردی: پاوشا)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پاده
تصویر پاده
گله، رمه، گلۀ گاو و خر، برای مثال ماده گاوان پاده اش هر یک / شاه پرور بود چو برمایون (فرالاوی - شاعران بی دیوان - ۴۱)، چراگاه، چوب دستی ستبر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پادشاه
تصویر پادشاه
فرمانروای مقتدر و صاحب تاج و تخت، سلطان، ملک، شهریار، خدیو، خسرو، کشورخدا، کیهان خدیو، کنایه از مسلط
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پادشه پسر
تصویر پادشه پسر
شاهزاده پسر پادشاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پادشه زاده
تصویر پادشه زاده
پادشاهزاده شاه زاده
فرهنگ لغت هوشیار
پادشاه نشاننده، آنکه دارای نشان پادشاهان است آنکه علایم و امارات سلطنت را داراست، آنکه زمام امور مملکت و پادشاه در دست اوست
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه نشستنی چون پادشاه دارد آنکه مانند سلاطین جلوس کند، شهری که مقر پادشاه است پایتخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پادشه پادشهان
تصویر پادشه پادشهان
پادشاه پادشاهان پادشاه پادشاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاده
تصویر پاده
چراگاه
فرهنگ لغت هوشیار
پادشاه سلطان، فرمانروا حاکم مسلط صاحب اختیار، خدا، مجاز ماذون مختار
فرهنگ لغت هوشیار
هر سلطانی که دارای تاج و تخت باشد ملک سلطان، فرمانروا حاکم مسلط صاحب اختیار، خدا، مجاز ماذون مختار، محیط تاونده: (والله محیط بالکافرین و الله پادشاه است بر نا گرویدگان و تاونده با ایشان) (کشف الاسرار میبدی. مداش 3: 1 ص 51) یا پادشاه چین. خاقان چین، آفتاب خورشید. یا پادشاه ختن، سلطان ختن، خوشید آفتاب. یا پادشاه ددان. شیر اسد. یا پادشاه درندگان. شیر. یا پادشاه معظم. سلطان بزرگ خداوند بزرگ. یا پادشاه نوروزی. کسی که از صبح تا عصر روز نوروز برای تفریح مردم عنوان پادشاه داشت و از مردم پول می ستد و آنرا با حاکم تقسیم میکرد میر نوروزی، آنکه اسما نه رسما بپادشاهی برگزیده شود آنکه بطریق استهزاء وی را بدین سمت نصب کنند: (خمار را باتفاق باسم سلطنت موسوم کردند و پادشاه نوروزی از وی برساختند) یا پادشاه نیمروز. پادشاه سیستان، آفتاب خورشید، مردم نیک پی و مبارک قدم، حضرت آدم بسبب آنکه طبق روایات تا نیمروز در بهشت بود، رسول اکرم ص از آن باب که طبق روایت شفاعت امتان خود را تا نیمروز خواهد کرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاده
تصویر پاده
((دِ))
گله گاو و خر، چراگاه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پادشاه
تصویر پادشاه
فرمانروایی که تاج و تخت داشته باشد، ملک، سلطان، حاکم، مسلط، صاحب اختیار، خدا، محیط، تاونده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پادشا
تصویر پادشا
((دِ))
پادشاه، فرمانروا، مجازاً مأذون، مختار، خدا
فرهنگ فارسی معین