جدول جو
جدول جو

معنی پات - جستجوی لغت در جدول جو

پات
اورنگ، تخت
تصویری از پات
تصویر پات
فرهنگ فارسی عمید
پات
اورنگ، سریر، تخت، (جهانگیری) (رشیدی) (برهان)، نوعی از زیان و باختن در شطرنج از قبیل لات و مات، نماندن بهره برای حریف شطرنج و بازنده شدن او
لغت نامه دهخدا
پات
اورنگ، پاد، تخت، سریر، مات
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پاتیرا
تصویر پاتیرا
(پسرانه)
فراوانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پاتر
تصویر پاتر
زن آوازه خوان، رقاصه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاتو
تصویر پاتو
ظرف گلی بزرگ که گندم یا جو در آن بریزند، خانۀ عطارد، خانۀ مریخ
فرهنگ فارسی عمید
(تِ)
پیر. نقاش فرانسوی بمائۀ هفدهم میلادی. وی در تصویر مناظر بارع و صاحب مهارت است. وفات ظاهراً بسال 1676م. (1086 هجری قمری)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
هانری. عالم لاطینی فرانسوی مؤلف آثار عمده در باب تراژدی های یونان و شعر لاطینی. مولد 1793م. مطابق با 1208 هجری قمری وفات بسال 1876م. مطابق با1293 ه. ق
گی. طبیب فرانسوی متولد بناحیت اوآز او بحسن قریحه و ذوق سلیم معروف و نامه های شیرین و دلپسند فکاهی او مشهور است
لغت نامه دهخدا
(تَ)
کفشی که در گل پوشند، تخت کفشی از چوب یا فلز که زیر آن تیغه ای آهنین از طول هست و آنرا برای لغزیدن و سریدن روی یخ بزیر کفش بندند و این کار نوعی ورزش زمستانی است
لغت نامه دهخدا
خانه عطارد و آن برج جوزا و سنبله است، خانه بهرام (مریخ) وآن برج حمل و عقرب باشد، (برهان قاطع) :
گر تیر فلک عرض دهد منصب کلکش
بی آب شود خنجر بهرام به پاتو،
شمس طبسی،
، ظرفی از گل که گندم و جو در آن کنند، و بی هیچ شک کلمه پاتو مصحف تاپوی معمول همه نواحی ایران است که بمعنی خمهای گلین برای داشتن گندم و جو و آرد دارند، و معنی خانه عطارد و خانه بهرام که به کلمه میدهندبنظر نمی آید بر اساسی درست باشد، و شاید پاتوی شمس طبسی هم همان تاپو است،
نام مبارزی، نام موضعی
لغت نامه دهخدا
(تِ)
ژان باپتیست. نقاش فرانسوی. مولد بسال 1695م. مطابق با 1107 هجری قمری در والانسی ین و وفات در سنۀ 1736م. مطابق با 1149 ه. ق
لغت نامه دهخدا
(تِ)
کرسی بلوک لواره از ناحیۀ ارلئان دارای 1391 تن سکنه. ژاندارک در این جا انگلیسیان را بسال 1429م. (833 هجری قمری) منهزم کرد. و سپاهیان لوار نیز از آلمانیان بسال 1870م. (1287 هجری قمری) به همانجا شکسته شدند
لغت نامه دهخدا
آدلینا، مغنیۀ ایتالیائی مولد بسال 1843م، مطابق با 1259 هجری قمری در مادرید، و وفات بسال 1919م، مطابق با 1338 هجری قمری
لغت نامه دهخدا
(قلمکار) در اصطلاح قلمکار سازان اصفهان جوشاندن پارچه قلمکار که با دو رنگ سیاه و قرمز منقش شده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاتیله
تصویر پاتیله
دیگ دهن فراخ حلواپزان، دیگ (مطلقا)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاتیلچه
تصویر پاتیلچه
دیگ کوچک تیانچه پاتیله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاتیل شدن
تصویر پاتیل شدن
از مستی بکلی از پا در آمدن دگرگون شدن حال شخص
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاتین
تصویر پاتین
پاتنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاتیل در رفته
تصویر پاتیل در رفته
پیر شکسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاتیناژ
تصویر پاتیناژ
فرانسوی سرش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاتینی
تصویر پاتینی
پاتنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاتیس
تصویر پاتیس
فرانسوی پرندیس از پارچه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاتو
تصویر پاتو
ترکی تاپو از آوند ها (ظروف)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاتر
تصویر پاتر
هندی رامشگر پایکوب لاتینی کشیش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاته
تصویر پاته
فرانسوی پوت (قلیه ای که از جگر سازند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاتک
تصویر پاتک
((تَ))
حمله ای در پاسخ به حمله دشمن، ضد حمله
فرهنگ فارسی معین
تدافع، دفاع، ضدحمله
متضاد: تک
فرهنگ واژه مترادف متضاد
پراکنده، پاشیده
فرهنگ گویش مازندرانی
پراکنده، پاشیده
فرهنگ گویش مازندرانی
امر و پاتن
فرهنگ گویش مازندرانی
تمیز شده، صاف کرده
فرهنگ گویش مازندرانی
نوک انگشتان پا
فرهنگ گویش مازندرانی
پاتیل دیگ بزرگ دهان گشاد
فرهنگ گویش مازندرانی
مرتعی جنگلی در حومه ی نوشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
پاشیدن، پاشید
فرهنگ گویش مازندرانی