جدول جو
جدول جو

معنی ویو - جستجوی لغت در جدول جو

ویو
(پسرانه)
گیو، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر گودرز و از پهلوانان بزرگ ایرانی در زمان کیکاووس پادشاه کیانی
تصویری از ویو
تصویر ویو
فرهنگ نامهای ایرانی
ویو
(یِ)
دهی است از دهستان خورش رستم بخش شاهرودشهرستان هروآباد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
ویو
(وَ / وِ)
عروس است که زن داماد باشد. (برهان). بیو. بیوگ. ویوگ
لغت نامه دهخدا
ویو
عروس
تصویری از ویو
تصویر ویو
فرهنگ لغت هوشیار
ویو
شوق بی اندازه، مرتعی در بندر گز
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نیو
تصویر نیو
(پسرانه)
دلیر، شجاع
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گیو
تصویر گیو
(پسرانه)
پدر بیژن، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر گودرز و از پهلوانان بزرگ ایرانی در زمان کیکاووس پادشاه کیانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ویرو
تصویر ویرو
(دخترانه)
نام پهلوان و سپهداری در منظومه ویس و رامین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ویس
تصویر ویس
(پسرانه)
نام معشوق رامین در داستان ویس و رامین، عشیره یکرنگ (نگارش کردی: وهیس)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ریو
تصویر ریو
(پسرانه)
ریونیز، از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری ایرانی در زمان کیخسرو پادشاه کیانی و داماد طوس سپهسالار ایران
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از یویو
تصویر یویو
نوعی اسباب بازی بچه گانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ویوگ
تصویر ویوگ
عروس، زنی که تازه ازدواج کرده، بیوک، عروسه، گلین، نوعروس، بیوگ، بیو، پیوگ، تازه عروس
فرهنگ فارسی عمید
(یُ یُ)
اسباب بازیی است بچگان را و آن مرکب است از دو صفحۀ گرد قرص مانند حلبی یا پلاستیکی یا چوبی یا جز آن که به وسیلۀ یک میله (محور) به هم متصل شده اند. یک سر ریسمانی در درون دو صفحه به محور بسته و سر دیگر ریسمان به گیره ای تعبیه می شود. بچه ها ریسمان را به دور محور می پیچند و از سر گیره می گیرند و با فشار به جلو یا به سوی زمین رها می کنند، ریسمان باز می شود و دوباره برمی گردد و دور محور می پیچد. اطفال با تکرار این عمل خود را به بازی مشغول می دارند. این بازی در گذشته بیشتر معمول بود، گویند اصلاً این نام متعلق به کرم دایره شکلی است و در عرف عام بعدها این لفظ به معنی آزار و کنایه از هرزه مرس بودن و آزار داشتن به کار رفت و وقتی می خواستند به کسی بگویند مگر آزار داری ؟ می گفتند: مگر یویو داری ؟ (فرهنگ لغات عامیانه)
لغت نامه دهخدا
نوعی کشتی کوچک ساحلی، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
موضعی است که جنگ یویو یکی از جنگهای عرب بدان نسبت داده شده است، (از تاج العروس) (از یاقوت ج 9 ص 421)
لغت نامه دهخدا
(ی یُ)
نام مرغی خوش آواز
لغت نامه دهخدا
(وَ یو)
عروس. بیوگ. بیو. ویو. (حاشیۀ برهان چ معین) :
که جاوید این سرا آراسته باد
پر از شادی و ناز و خواسته باد
در او خرم ویوگان و خسوران
عروسان دختران داماد پوران.
(ویس و رامین)
لغت نامه دهخدا
(وی وَ / وِ)
در کاسه و بشقاب و کوزه و جز آن، کمی از دهانۀ آن شکسته
لغت نامه دهخدا
تصویری از خیو
تصویر خیو
آب دهان، تف، لعاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریو
تصویر ریو
حیله فریب، نیرنگ
فرهنگ لغت هوشیار
موجود خیالی و افسانه ای که هیکل او شبیه به انسان اما بسیار تنومند و زشت ومهیب است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیو
تصویر بیو
حشره ایست که پارچه های پشمین و مانند آنرا تباه سازد. عروس بیوگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیو
تصویر تیو
توان و طاقت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ویوه
تصویر ویوه
(کشتی رانی) قسمتی از جسد کشتی که از آب خارج است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ویوگ
تصویر ویوگ
عروس: (که جاوید این سرا آراسته باد، پر از شادی و ناز و خواسته باد) (در و خرم ویوگان و خسوران عروسان دختران داماد پوران) (ویس ورامین)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ویوک
تصویر ویوک
عروس: (که جاوید این سرا آراسته باد، پر از شادی و ناز و خواسته باد) (در و خرم ویوگان و خسوران عروسان دختران داماد پوران) (ویس ورامین)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یویو
تصویر یویو
نوعی اسباب بازی بچه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ویوگ
تصویر ویوگ
((وَ))
بیو. بیوگ. ویو، عروس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یویو
تصویر یویو
((یُ یُ))
نوعی اسباب بازی کودکان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دیو
تصویر دیو
جن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ویس
تصویر ویس
طایفه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ویر
تصویر ویر
حافظه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از وضو
تصویر وضو
پادیاب، دست نماز
فرهنگ واژه فارسی سره
بیوه
فرهنگ گویش مازندرانی
بیوه، زن شوهر مرده
فرهنگ گویش مازندرانی