جدول جو
جدول جو

معنی ویندسن - جستجوی لغت در جدول جو

ویندسن
دیدن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ویناسب
تصویر ویناسب
(پسرانه)
نام دوازدهمین جد آذرباد مهراسپند
فرهنگ نامهای ایرانی
(نَ کَ دَ)
چاره جستن و علاج کردن. (برهان) (آنندراج). ویدیدن. (حاشیۀ برهان قاطع) (آنندراج). رجوع به ویدیدن شود
لغت نامه دهخدا
(وَ نَ نَ)
از قرای بخاراست. گروهی از محدثان بدان منسوب و به ونندونی مشهورند. رجوع به معجم البلدان و الانساب سمعانی شود
لغت نامه دهخدا
(وَ لَ دَ)
دهی از دهستان حومه شهرستان شهرضای اصفهان. سکنۀ آن 520 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(وَ نِ مَ)
نام مشهورترین و بزرگترین شهر مکران است. (معجم البلدان) (انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
(نَ نَ)
نافۀمشک. (برهان) (حاشیۀ برهان چ معین از سروری). و بفتح اول و ثانی در مؤیدالفضلاء ناغه نوشته اند که به عربی طفره گویند. (برهان). ظاهراً نافه، ناغه خوانده شده و معنی این کلمه هندی (ناغه) ذکر گردیده است
لغت نامه دهخدا
اصابت کردن، برخورد کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
نور پراکندن، درخشیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
تارتنیدن عنکبوت
فرهنگ گویش مازندرانی
جایی که درخت بید در آن جا به فراوانی روییده باشد
فرهنگ گویش مازندرانی
آواز خواندن
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع میان دورود ساری
فرهنگ گویش مازندرانی
پاره کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
زندان
فرهنگ گویش مازندرانی
دیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
خندیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
تقاضای اکید داشتن، خواستار بودن
فرهنگ گویش مازندرانی
پیشرانه، سوخت
دیکشنری اردو به فارسی