جدول جو
جدول جو

معنی وینایی - جستجوی لغت در جدول جو

وینایی
بینایی
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ویزاری
تصویر ویزاری
بیزاری، آزردگی، تنفر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بینایی
تصویر بینایی
بینا بودن، بینندگی، بصیرت، از حواس پنجگانه که وظیفه اش دیدن چیزها است و مرکز آن چشم است
فرهنگ فارسی عمید
چشم، عین، (برهان)، رجوع به بینائی شود،
بینائی، دیده وری و بینندگی باشد، (برهان)، قدرت دید، نیروی چشم، رجوع به بینائی شود، بصیرت
لغت نامه دهخدا
منسوب به مینا، لاجوردی، همچون مینا، به رنگ مینا، سبزرنگ، مینائی:
تا باغ پدید آرد برگ گل مینایی
تا ابر فروبارد ثاد و نم آزاری،
منوچهری،
رجوع به مینائی شود
لغت نامه دهخدا
روشنی مقابل تاریکی، جوهریست که در داروهای چشم بکار میرفت مرقشیشا حجرالنور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بینائی
تصویر بینائی
بصیرت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بینوایی
تصویر بینوایی
بیچیزی تهیدستی، بیچارگی بی سر و سامانی، ناتوانی درماندگی
فرهنگ لغت هوشیار
بینندگی بصیرت، قوه باصره یکی از حواس ظاهر که مرکز آن چشم و وظیفه وی دیدن اشیا است باصره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بویایی
تصویر بویایی
شامه، یکی از حواس پنجگانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آشنایی
تصویر آشنایی
تعارف، معرفت، عرفان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رعنایی
تصویر رعنایی
خود آرایی، تکبر خودپسندی، زیبایی خوشگلی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دانایی
تصویر دانایی
آگاهی وقوف، علم معرفت دانش: (دانایی توانایی است)
فرهنگ لغت هوشیار
حالت و کیفیت زیبا. توضیح: عبارت است از نظم و هماهنگی که همراه عظمت و پاکی در شیئی وجود دارد و عقل و تخیل و تمایلات عالی انسان را تحریک کند و لذت و انبساط پدید آورد و آن امری است نسبی. یا زیبایی اندام تناسب مجموعه اندام که برای حصول تمرینات خاصی وجود دارد و مسابقاتی هم برای بهترین فرد ازین لحاظ ترتیب دهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توانایی
تصویر توانایی
نیرومندی، اقتدار قدرت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سینمایی
تصویر سینمایی
رخشاریک
فرهنگ لغت هوشیار
سیری: گرگی بود که از پاره کردن و خوردن سیرابی نداشت. (صبحی افسانه های کهن 108: 2)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیدایی
تصویر شیدایی
آشفتگی شیفتگی، دیوانگی، عاشقی
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی است گونه ای از جامه ابریشمین پارچه ای است ابریشمین، نوعی از شراب لعلی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بینایی
تصویر بینایی
بینندگی، بصیرت، قوه باصره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از توانایی
تصویر توانایی
قابلیت، طاقت، قدرت، استعداد، امکان، اختیار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شیوایی
تصویر شیوایی
بلاغت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ویرانی
تصویر ویرانی
تخریب، خرابی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دنیایی
تصویر دنیایی
گیتایی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ویرایش
تصویر ویرایش
ادیت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ویزایش
تصویر ویزایش
امتحان کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مینویی
تصویر مینویی
معنویت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از والایی
تصویر والایی
تعالی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دانایی
تصویر دانایی
فهم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زیبایی
تصویر زیبایی
جمال
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از روشنایی
تصویر روشنایی
برق، نور
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رویایی
تصویر رویایی
مواجهه
فرهنگ واژه فارسی سره
سبز مایل به آبی، از جنس مینا
فرهنگ واژه مترادف متضاد
دید، رویت، باصره، اطلاع، بصیرت، بینش، دانایی
متضاد: شنوایی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
گرسنگی
فرهنگ گویش مازندرانی