جدول جو
جدول جو

معنی ویشته - جستجوی لغت در جدول جو

ویشته
(قِ)
دهی است از دهستان مرکزی بخش نطنز شهرستان کاشان. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
ویشته
بیشتر
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(وَ قَ)
دهی جزو دهستان وسط بخش طالقان شهرستان تهران. کوهستانی وسردسیری است. سکنۀ آن 667 تن. آب آن از چشمه و رودخودکاوند و محصول آنجا غلات دیمی و آبی، سیب زمینی، میوه جات مختلفه و شغل اهالی زراعت است. عده ای برای تأمین معاش به مازندران رفته و برمیگردند. صنایع دستی آنان گلیم، جاجیم و کرباس بافی است. بنای امامزاده یوسف در مزرعۀ بادامستان این ده از ابنیۀ قدیمی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
قضایی است در ترکیه که از شمال به ’یکی بازار’ (ینی بازار = بازار نو) ، از مغرب به برانه و ازجنوب غربی به ایپک و از مشرق به مترویجه محدود است. این قضا شامل 62 قریه است. چراگاههای بسیار دارد. سکنۀ آن 25000 تن است. (از قاموس الاعلام ترکی ج 3)
لغت نامه دهخدا
قصبه ای کوچک است در سنجاغ ایپک از ولایت قوصوه. سکنۀ آن 300 تن است. (از قاموس الاعلام ترکی ج 3)
لغت نامه دهخدا
(شَ / شِ)
بیشه است که جای سباع و بهائم باشد. (برهان). بر وزن و معنی بیشه است، و به دری طبری بیشتر بیشه را ویشه به واو گویند. (آنندراج) (انجمن آرا) :
از وی شده کار ویشه رنگین.
(شاعری طبری از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
قضای رادوویثسته در منتهای جنوب شرقی ولایت قوصوه قرار دارد. از شمال شرقی بحدود بلغارستان و از جنوب شرقی و جنوب و جنوب غربی بولایت سلانیک و از شمال غربی به قضای اشتیب و قوچانه محدود است و مرکب از 59 قریه است. (از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(تَ / تِ)
معلم جهودان. (ناظم الاطباء) (صحاح الفرس) (لغت فرس اسدی) (از فرهنگ اوبهی) (از برهان) (از آنندراج) (از انجمن آرا) :
چونین بتی که صفت کردم
سرمست پیش میشته بنشسته.
عمارۀ مروزی (از لغت فرس اسدی).
این کلمه در لغتنامۀ اسدی (چ اقبال ص 421) میشنه آمده است. رجوع به میشته و مشنا شود
لغت نامه دهخدا
(تَ / تِ)
لیسیده: مثل انگشت لیشته، سخت بی چیز، کاملاً عور. کاملاً بی چیز که هیچ چیز او برجای نمانده است
لغت نامه دهخدا
(نِ تَ / تِ)
نوشته. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
تصویری از لیشته
تصویر لیشته
لیسیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نویشته
تصویر نویشته
نوشته
فرهنگ لغت هوشیار
صوتی برای راندن گربه، جلوتر
فرهنگ گویش مازندرانی
بیشتر
فرهنگ گویش مازندرانی
جوانه، نهال، اخگر، چوبی بلند که آتش تنور و اجاق را با آن هم زده یا جا
فرهنگ گویش مازندرانی
بیشه، از روستاهای قائم شهر
فرهنگ گویش مازندرانی
صوتی که در پی حرکت سریع اشیا یا جانوران به گوش رسد
فرهنگ گویش مازندرانی
از اصوات برای راندن پرندگان
فرهنگ گویش مازندرانی