جدول جو
جدول جو

معنی ویزنه - جستجوی لغت در جدول جو

ویزنه
(ژِ)
دهی است جزء دهستان کرگانرود بخش مرکزی شهرستان طوالش. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از یزنه
تصویر یزنه
آیزنه، شوهرخواهر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وزنه
تصویر وزنه
سنگ ترازو، گلولۀ بزرگ فلزی که ورزشکاران در ورزش وزنه پرانی یا وزنه برداری به کار می برند، کنایه از آنکه نفوذ و قدرت دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آیزنه
تصویر آیزنه
شوهر خواهر
فرهنگ فارسی عمید
(زَ نَ / نِ)
از آهنگهای موسیقی. (لغات دیوان منوچهری، چ دبیرسیاقی) :
نوبتی پالیزبان و نوبتی سرو سهی
نوبتی روشن چراغ و نوبتی کاویزنه.
منوچهری
لغت نامه دهخدا
(یَ نَ / نِ)
دهی است از دهستان عثمانوند بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان. 270 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
دهی است از دهستان حومه بخش سلدوز شهرستان ارومیه واقع در 10 هزارگزی باختر شوسۀ نقده به ارومیه دارای 140 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(وَ نَ / نِ)
هر سنگ یا فلز که برای سنجیدن به کار است. سنگ وزن. سنگ ترازو. سنگی که بدان چیزی را در ترازو می سنجند. (ناظم الاطباء). سنگی یا فلزی که بدان چیزی را در ترازو می سنجند. (فرهنگ فارسی معین) ، ظرف بلوری درجه داری که در آن مایعات را وزن می کنند. (ناظم الاطباء).
- وزنه دار، ظرف درجه داری که درآن هر چیز مایعی را به دقت می سنجند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(وِ نَ)
سنجیدگی. (منتهی الارب) : انه لحسن الوزنه، ای الوزن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). برای نوع وزن است. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(یَ نَ / نِ)
شوهر خواهر. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جهانگیری) (از غیاث) (آنندراج) (از انجمن آرا). آیزنه. ظأم. ظأب. شوی خواهر. (یادداشت مؤلف). در تداول امروز آذربایجان به کسر یاء تلفظ شود
لغت نامه دهخدا
(یِ نَ / نِ)
شوهرخواهر. یزنه
لغت نامه دهخدا
(وَ زَ نِ)
دهی از دهستان رودشت بخش کوهپایۀ شهرستان اصفهان، واقع در جنوب خاور کوهپایه و در کنار زاینده رود. منطقه ای جلگه ای و معتدل است و 2806 تن جمعیت دارد. آب آن از زاینده رود تأمین می شود و محصولات آنجا غلات، پنبه و هندوانه است. شغل اهالی زراعت و قالی بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(زَ نَ/ نِ)
نوایی است از موسیقی قدیم:
نوبتی پالیزبان و نوبتی سرو سهی
نوبتی روشن چراغ و نوبتی گاویزنه.
منوچهری
لغت نامه دهخدا
وزنه در فارسی سنگ سنگه سنگی یا فلزی که بدان چیزی را در ترازو می سنجند سنگ، ظرف بلوری درجه داری که مایعات را درآن می سنجند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاویزنه
تصویر کاویزنه
آهنگی است از موسیقی قدیم: (نوبتی پالیز بان و نوبتی سرو سهی نوبتی روشن چراغ و نوبتی کاویزنه) (منوچهری)
فرهنگ لغت هوشیار
نوایی است از موسیقی قدیم: نوبتی پالیزبان و نوبتی سرو سهی نوبتی روشن چراغ و نوبتی گاویزنه. (منوچهری)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آیزنه
تصویر آیزنه
شوهر خواهر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یزنه
تصویر یزنه
((یَ نِ))
آیزنه، شوهر خواهر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وزنه
تصویر وزنه
((وَ نِ))
سنگ ترازو، صفحه های گرد و گوی های فلزی در ورزش های وزنه برداری و پرتاب وزنه، شخص دارای نفوذ و قدرت، وزنه سیاسی، وزنه اقتصادی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آیزنه
تصویر آیزنه
((یَ یا یِ نِ))
شوهر خواهر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کاویزنه
تصویر کاویزنه
((زَ نَ))
آهنگی است از موسیقی قدیم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آیزنه
تصویر آیزنه
شوهر خواهر
فرهنگ واژه فارسی سره
از توابع بندپی بابل
فرهنگ گویش مازندرانی
مقیاس اندازه گیری باروت
فرهنگ گویش مازندرانی