جدول جو
جدول جو

معنی ویروس - جستجوی لغت در جدول جو

ویروس
جاندار تک سلولی که در خارج از بدن موجودات زنده، هیچ گونه علائم حیاتی از خود نشان نمی دهد و عامل بیماری هایی چون فلج اطفال، سرخک و آنفولانزا است، برنامه ای کامپیوتری که باعث ایجاد اختلال در نرم افزار یا سخت افزار می شود
تصویری از ویروس
تصویر ویروس
فرهنگ فارسی عمید
ویروس
عامل بسیار کوچک زنده که غالباً سبب ایجاد عفونت و ناخوشی می شود، ویروس ها درحقیقت عبارت از مولکولهای زنده ای هستند که به مناسبت کوچکی ابعادشان غالباً از صافیها نیز میگذرند و قطر بدن آنها بین 1 تا 3 میلی میکرن می باشد، (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
ویروس
لاتینی به مانک زهر زهرک عامل بسیار کوچک زنده که غالبا سبب ایجاد عفونت ناخوشی میشود ویروس ها در حقیقت عبارت از مولکولهای زنده ای هستند که بمناسبت کوچکی ابعادشان غالبا از صافی ها میگذرند و قطر بدن آنها بین 1 تا 3 میلی میکرن میباشد
فرهنگ لغت هوشیار
ویروس
موجود بسیار ریزی که باعث بروز بیماری می شود
تصویری از ویروس
تصویر ویروس
فرهنگ فارسی معین
ویروس
میکرب
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ویرو
تصویر ویرو
(دخترانه)
نام پهلوان و سپهداری در منظومه ویس و رامین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سیروس
تصویر سیروس
(پسرانه)
شکل فرانسوی کوروش، کوروش
فرهنگ نامهای ایرانی
(یِ)
نام کوهی در خطۀ قدیم پیریا از مقدونیه که در توازی ساحل غربی خلیج سلانیک واقع شده و بزعم افسانه پردازان یونانی مکان پریان موسه، از ارباب انواع فنون بوده است
لغت نامه دهخدا
پادشاه اپیر درقرن سوم و چهارم قبل از میلاد (رجوع به ایران باستان ج 2 ص 1200 و ج 3 ص 2048، 2060، 2070، 2162، 2163 و 2281 شود، صاحب قاموس الاعلام ترکی آرد: یکی از سلاطین نامدار خطۀ قدیم اپیریعنی جهت طوسقه لق از آرناؤدستان بود، پدرش ایاکبد هنگام کودکیش درگذشت و عمویش نئوپتولم وی را پنهان کرد اما خالش گلاو کیاس حکمران ایلیریا یعنی کیغه لق وی را رهانید و بزرگ کرد، در سال 301 ق، میلادی در پانزده سالگی بطرفداری شوهرخواهرش دمتریوس پولیورکیت در جنگ با ایپسوس دلیری و دلاوری فوق العاده نشان داد، بعداً از جانب وی بعنوان گروگان بمصر رفت وآنجا با دختر بطلمیوس پادشاه کشور مذکور ازدواج کردو برای استرداد ملک موروث از پدرزن خود استمداد نمود، وی یک دستۀ کوچک از کشتیهای جنگی و مقداری وجه نقد بوی داد، پیروس در سنۀ 295 به اپیر داخل شد و عموی خود را در اثنای ضیافتی مقتول ساخت و تاج و تخت موروث را بازپس گرفت، در سال 291 مقدونی ها از وی استمداد کردند پیروس به این سرزمین آمد و کشور را متصرف شد، ولی بیش از هفت ماه نگهداری کردن نتوانست، در این میان تارنتین ها ازو استمداد و به ایطالیا دعوتش کردند، در سال های 280 و 279 قبل از میلاد به پیروزی هراکل و آسکولوم نایل شد و بر رومیان غالب آمد، گویند این مظفریت را مدیون فیلهائی بود که از مصر آورده و پیشاپیش لشکر قرار داده بود چونکه از نظارۀ آنها دهشت و وحشتی بزرگ برومیان دست داد و خود را باختند، پیروس بعداً روانۀ سیسیل شد و این جزیره را از تصرف کارتاژیها و یکدسته ملوک الطوایف بیرون آورد و بیش از یکسال حاکم بالاستقلال آنجا شد ولی بعداً بر اثر رنجش مردم از وی مجبور بترک آن دیار گشت و به ایتالیا عودت نمود، در سنۀ 275 کوریوس ونتائوس بر وی غالب آمد در این حال بدون اینکه از پیروزیهای سابق خویش استفادتی بکند بی لشکر و با دست خالی به اپیر بازگشت معهذا بعداز یکسال تمام مقدونیه را بسرزمین خویش الحاق کرد وبه خیال ضبط پلوپونس یعنی شبه جزیره موریس افتاد و اسپارت را دربندان نمود ولی نتوانست بگیرد، اما شهر آرگوس را گرفت در این حال پیرزنی خشتی از فراز بام بر سر وی زد و کارش را بساخت، پیروس مردی بغایت جسور و ماهر در رزم آزمائی ولی حریص و بی ثبات قدم بوده و لذا چنان که باید از جسارت و مهارت خود برخوردار نشده است، به پند و اندرزهای وزیرش که حکیمی موسوم به کینیاس بود گوش نمیکرده است، پولتارک که ترجمه حال وی را نگاشته گوید: زمانی که به ایتالیا رفت و بر رومیان پیروز آمد لشکریانش بوی گفتند: مانند عقابی بدشمنان هجوم آور شدی ! او در جواب گفت: ای عقابها! این شمایانید که مرا عقاب کردید، در زبان آرناؤد عقاب را اشکیپه گویند و اشکیپیتار (یعنی عقاب دار) نامی است که آرناؤدها بخود اطلاق نمایند، ظاهراً این کلمه از همان زمانها در افواه باقی مانده است و بر بیرق پیروس هم شکل عقاب نقش میکردنداین نیز احتمال دیگری است بر صحت این وجه تسمیه، ظاهراً لفظ پیروس و بتلفظ اصح در یونان باستانی پوروس هم تحریفی باشد از کلمه بور آرناؤدی که معنی دلیر و دلاور را افاده میکند، و نیز رجوع به پیرهوس شود
لغت نامه دهخدا
دهی است از بخش رامیان شهرستان گرگان با 480 تن سکنه، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سیروس
تصویر سیروس
لاتینی تازی گشته کیمار شاخکی (کیمار) از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
ابری به شکل رشته های ظریف سفید یا تکه ها یا نوارهای باریک عمدتاً سفید جدا از هم، این ابر جلوه ای ریسه دار یا گیسودار یا ابریشمی یا هر دو را دارد، پرسا (واژه فرهنگستان)، در فارسی نامی از نام های مردان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ویروسی
تصویر ویروسی
منتشرٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از ویروسی
تصویر ویروسی
Viral
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ویروسی
تصویر ویروسی
viral
دیکشنری فارسی به فرانسوی
بنا به گفته ی کتزیاس مورخ عهد باستانی یونان، پسر چوپانی ازمردها
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از ویروسی
تصویر ویروسی
viral
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ویروسی
تصویر ویروسی
ויראלי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از ویروسی
تصویر ویروسی
وائرل
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از ویروسی
تصویر ویروسی
ไวรัส
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از ویروسی
تصویر ویروسی
viral
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از ویروسی
تصویر ویروسی
病毒的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از ویروسی
تصویر ویروسی
ウイルスの
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از ویروسی
تصویر ویروسی
viral
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از ویروسی
تصویر ویروسی
virusi
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از ویروسی
تصویر ویروسی
바이러스의
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از ویروسی
تصویر ویروسی
ভাইরাল
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از ویروسی
تصویر ویروسی
विषाणुजनित
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از ویروسی
تصویر ویروسی
virale
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از ویروسی
تصویر ویروسی
viral
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ویروسی
تصویر ویروسی
viraal
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از ویروسی
تصویر ویروسی
вірусний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ویروسی
تصویر ویروسی
вирусный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ویروسی
تصویر ویروسی
wirusowy
دیکشنری فارسی به لهستانی