- ویرانگری
خرابکاری، انهدام
معنی ویرانگری - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(خُ گَ)
لغت نامه دهخدا
انتساب بواسطۀ ازدواج. (ناظم الاطباء). خویشی سببی. (یادداشت بخط مؤلف) ، خواستگاری. (ناظم الاطباء) ، عروسی. (منتهی الارب)
(گَ)
لغت نامه دهخدا
ویران کن. ویران کننده:
ای خنک آن را کز این ملکت بجست
که اجل این ملک را ویران گر است.
مولوی.
برآمد ز ویران گران غلغله
فکندند در بام و در زلزله.
هاتفی (از آنندراج).
، غارتگر، مفسد، مهلک. (فرهنگ فارسی معین)
ای خنک آن را کز این ملکت بجست
که اجل این ملک را ویران گر است.
مولوی.
برآمد ز ویران گران غلغله
فکندند در بام و در زلزله.
هاتفی (از آنندراج).
، غارتگر، مفسد، مهلک. (فرهنگ فارسی معین)
عمل و شغل چلنگر ساختن چیزهای خرد آهنی از قبیل قفل کلید چفت و رزه. میخ انبر و مانند آنها، دکان چلنگر
مخرب، ویران ساز، هادم، مفسد
متضاد: آبادگر
متضاد: آبادگر
Devastating, Demolitionist, Devastatingly, Ruinous, Subversive
démolisseur, dévastateur, de manière dévastatrice, ruineux, subversif
شگفتی، تعجّب
ผู้ทำลาย , ทำลายล้าง , อย่างทำลายล้าง , ที่ทำลายล้าง , ทำลายล้าง
разрушитель , разрушительный , разрушительно , губительный , подрывной
demoliciónista, devastador, devastadoramente, ruinoso, subversivo
