در روایات پهلوی موبدی پارسا به زمان ساسانیان که سفر روحانی به جهان مینوی کرد، نام پدر اردای پیغمبر است (برهان) (آنندراج)، اما گفتۀ این دو فرهنگ بر اساسی نیست، رجوع به ارداویراف شود
در روایات پهلوی موبدی پارسا به زمان ساسانیان که سفر روحانی به جهان مینوی کرد، نام پدر اردای پیغمبر است (برهان) (آنندراج)، اما گفتۀ این دو فرهنگ بر اساسی نیست، رجوع به ارداویراف شود
خراب، خرب، بایر، غیرمسکون، مقابل آباد، بیران، لم یزرع: این خبر که مردی به آمل زمینی خرید ویران و برنجستان کرد ... (نوروزنامه)، - امثال: بر ده ویران خراج و عشر نیست، مولوی، ، غیردرست، غیرسالم، خراب، آسیب دیده، صدمه دیده: به کشتی ّ ویران گذشتن بر آب به آید که در کار کردن شتاب، فردوسی، ویران شده دلها به می آبادان گردد آباد بر آن دست که پرورد رزآباد، ابوالمظفر جخج یا جمح، کیست کز نعمت زرّ تو و از بخشش تو کار ویران شدۀ خویش نکرده ست آباد، فرخی، همه روز ویران کنی کار ما را نترسی که یک روز ویران بمانی، منوچهری، ، ویرانه، خرابه، درهم گسسته و در و دیوار و سقف فروریخته: شبستان بدینگونه ویران بود نه اندرخور شاه ایران بود، فردوسی، خانه از پای بست ویران است خواجه در بند نقش ایوان است، سعدی، گنج طلب کن چو به ویران رسی پنجه نهان کن چو به شیران رسی، خواجو، - ویران سرا، سرای ویران: خاک وجود ما را از آب دیده گل کن ویرانسرای دل را گاه عمارت آمد، حافظ
خراب، خَرِب، بایر، غیرمسکون، مقابل آباد، بیران، لم یزرع: این خبر که مردی به آمل زمینی خرید ویران و برنجستان کرد ... (نوروزنامه)، - امثال: بر ده ویران خراج و عشر نیست، مولوی، ، غیردرست، غیرسالم، خراب، آسیب دیده، صدمه دیده: به کشتی ّ ویران گذشتن بر آب به آید که در کار کردن شتاب، فردوسی، ویران شده دلها به می آبادان گردد آباد بر آن دست که پرورد رزآباد، ابوالمظفر جخج یا جمح، کیست کز نعمت زرّ تو و از بخشش تو کار ویران شدۀ خویش نکرده ست آباد، فرخی، همه روز ویران کنی کار ما را نترسی که یک روز ویران بمانی، منوچهری، ، ویرانه، خرابه، درهم گسسته و در و دیوار و سقف فروریخته: شبستان بدینگونه ویران بُوَد نه اندرخور شاه ایران بُوَد، فردوسی، خانه از پای بست ویران است خواجه در بند نقش ایوان است، سعدی، گنج طلب کن چو به ویران رسی پنجه نهان کن چو به شیران رسی، خواجو، - ویران سرا، سرای ویران: خاک وجود ما را از آب دیده گل کن ویرانسرای دل را گاه عمارت آمد، حافظ
شیلاب، شیل آب، ناحیه ای است در جنوب فارس که از شمال و مشرق ببلوک گله دار (فال قدیم) و از جنوب و مغرب به خلیج فارس و بلوک دشتی محدود است، مرکز آن بندر کنگان در 236 کیلومتری مشرق بندر بوشهر است، سیراف در دورۀ پیش از اسلام یکی از شهرها و بنادر مشهورو معتبر خلیج فارس بود و تا قرنهای سوم و چهارم هجری نیز شهرت داشت، خرابه های آن نزدیک بندر طاهری هنوزباقی است، (فرهنگ فارسی معین)، نام شهری بوده قدیم در کنار دریای فارس، (برهان)، شهری است به فارس و آن بزرگترین سواحل ایشان است و بنای آن از چوب سال است در کمال خوبی و استحکام، (منتهی الارب)، شهری بزرگ و گرمسیر است و هوایی درست دارد و جای بازرگانان است وبارگاه پارس است، (حدود العالم)، نام شهری است در کنار دریا در جانب جنوبی شیراز و اکنون خراب است جز یک محله از آن باقی نمانده و وی را بندر طاهری گویند و از توابع بندر کنگان است، (فارسنامۀ ناصری)، رجوع به آنندراج، معجم البلدان، فارسنامۀ ابن البلخی صص 136- 137 و ابن خلکان ترجمه ابوسعید سیرافی ص 228، 229، 244، ایران در زمان ساسانیان ص 107، نزههالقلوب ص 217، مزدیسنا ص 221 و یشتها ج 1 ص 216 و ج 2 ص 230 شود
شیلاب، شیل آب، ناحیه ای است در جنوب فارس که از شمال و مشرق ببلوک گله دار (فال قدیم) و از جنوب و مغرب به خلیج فارس و بلوک دشتی محدود است، مرکز آن بندر کنگان در 236 کیلومتری مشرق بندر بوشهر است، سیراف در دورۀ پیش از اسلام یکی از شهرها و بنادر مشهورو معتبر خلیج فارس بود و تا قرنهای سوم و چهارم هجری نیز شهرت داشت، خرابه های آن نزدیک بندر طاهری هنوزباقی است، (فرهنگ فارسی معین)، نام شهری بوده قدیم در کنار دریای فارس، (برهان)، شهری است به فارس و آن بزرگترین سواحل ایشان است و بنای آن از چوب سال است در کمال خوبی و استحکام، (منتهی الارب)، شهری بزرگ و گرمسیر است و هوایی درست دارد و جای بازرگانان است وبارگاه پارس است، (حدود العالم)، نام شهری است در کنار دریا در جانب جنوبی شیراز و اکنون خراب است جز یک محله از آن باقی نمانده و وی را بندر طاهری گویند و از توابع بندر کنگان است، (فارسنامۀ ناصری)، رجوع به آنندراج، معجم البلدان، فارسنامۀ ابن البلخی صص 136- 137 و ابن خلکان ترجمه ابوسعید سیرافی ص 228، 229، 244، ایران در زمان ساسانیان ص 107، نزههالقلوب ص 217، مزدیسنا ص 221 و یشتها ج 1 ص 216 و ج 2 ص 230 شود