جدول جو
جدول جو

معنی ویراف - جستجوی لغت در جدول جو

ویراف
در روایات پهلوی موبدی پارسا به زمان ساسانیان که سفر روحانی به جهان مینوی کرد، نام پدر اردای پیغمبر است (برهان) (آنندراج)، اما گفتۀ این دو فرهنگ بر اساسی نیست، رجوع به ارداویراف شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ویراب
تصویر ویراب
(پسرانه)
از نامهای امروزی زرتشتیان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ویران
تصویر ویران
خراب، بایر
ویران کردن: خراب کردن، منهدم ساختن
فرهنگ فارسی عمید
خراب، خرب، بایر، غیرمسکون، مقابل آباد، بیران، لم یزرع: این خبر که مردی به آمل زمینی خرید ویران و برنجستان کرد ... (نوروزنامه)،
- امثال:
بر ده ویران خراج و عشر نیست،
مولوی،
، غیردرست، غیرسالم، خراب، آسیب دیده، صدمه دیده:
به کشتی ّ ویران گذشتن بر آب
به آید که در کار کردن شتاب،
فردوسی،
ویران شده دلها به می آبادان گردد
آباد بر آن دست که پرورد رزآباد،
ابوالمظفر جخج یا جمح،
کیست کز نعمت زرّ تو و از بخشش تو
کار ویران شدۀ خویش نکرده ست آباد،
فرخی،
همه روز ویران کنی کار ما را
نترسی که یک روز ویران بمانی،
منوچهری،
، ویرانه، خرابه، درهم گسسته و در و دیوار و سقف فروریخته:
شبستان بدینگونه ویران بود
نه اندرخور شاه ایران بود،
فردوسی،
خانه از پای بست ویران است
خواجه در بند نقش ایوان است،
سعدی،
گنج طلب کن چو به ویران رسی
پنجه نهان کن چو به شیران رسی،
خواجو،
- ویران سرا، سرای ویران:
خاک وجود ما را از آب دیده گل کن
ویرانسرای دل را گاه عمارت آمد،
حافظ
لغت نامه دهخدا
شیلاب، شیل آب، ناحیه ای است در جنوب فارس که از شمال و مشرق ببلوک گله دار (فال قدیم) و از جنوب و مغرب به خلیج فارس و بلوک دشتی محدود است، مرکز آن بندر کنگان در 236 کیلومتری مشرق بندر بوشهر است، سیراف در دورۀ پیش از اسلام یکی از شهرها و بنادر مشهورو معتبر خلیج فارس بود و تا قرنهای سوم و چهارم هجری نیز شهرت داشت، خرابه های آن نزدیک بندر طاهری هنوزباقی است، (فرهنگ فارسی معین)، نام شهری بوده قدیم در کنار دریای فارس، (برهان)، شهری است به فارس و آن بزرگترین سواحل ایشان است و بنای آن از چوب سال است در کمال خوبی و استحکام، (منتهی الارب)، شهری بزرگ و گرمسیر است و هوایی درست دارد و جای بازرگانان است وبارگاه پارس است، (حدود العالم)، نام شهری است در کنار دریا در جانب جنوبی شیراز و اکنون خراب است جز یک محله از آن باقی نمانده و وی را بندر طاهری گویند و از توابع بندر کنگان است، (فارسنامۀ ناصری)، رجوع به آنندراج، معجم البلدان، فارسنامۀ ابن البلخی صص 136- 137 و ابن خلکان ترجمه ابوسعید سیرافی ص 228، 229، 244، ایران در زمان ساسانیان ص 107، نزههالقلوب ص 217، مزدیسنا ص 221 و یشتها ج 1 ص 216 و ج 2 ص 230 شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
فراخ افتادن سایه و دراز گردیدن آن، (از ’ورف’) (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
نام پدر اردا است که اورا ارداویراف خوانند و پارسیان زردشتی او را حکیم مرتاض کامل دانند، (برهان)، رجوع به ارداویراف شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ویران
تصویر ویران
خراب بایر مقابل آباد: (گنج عشق خود نهادی در دل ویران ما سایه دولت برین کنج خراب انداختی) (حافظ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ویران
تصویر ویران
خراب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ویراژ
تصویر ویراژ
حرکت وسیله نقلیه ای که مرتب به چپ و راست رود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ویران
تصویر ویران
خراب
فرهنگ واژه فارسی سره
بایر، خراب، خرابه، فروریخته، مخروب، مخروبه، منهدم، ناآباد، ویرانه
متضاد: آباد
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از ویران
تصویر ویران
مدمّرٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از ویران
تصویر ویران
Desolate, Destroyed, Dilapidated
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ویران
تصویر ویران
désolé, détruit, délabré
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از ویران
تصویر ویران
спустошений , зруйнований , руйнівний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ویران
تصویر ویران
tandus, hancur, rusak
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از ویران
تصویر ویران
desolado, destruído, dilapidado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ویران
تصویر ویران
desolado, destruido, deteriorado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از ویران
تصویر ویران
zniszczony, zrujnowany
دیکشنری فارسی به لهستانی
ویران، متروک، ویران شده
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از ویران
تصویر ویران
ویران , کھنڈر
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از ویران
تصویر ویران
ว่างเปล่า , ทำลาย , เสื่อมสภาพ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از ویران
تصویر ویران
荒れた , 破壊された , 廃墟の
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از ویران
تصویر ویران
שומם , הַרְסָן , הרוס
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از ویران
تصویر ویران
verwoest, vernietigd, vervallen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از ویران
تصویر ویران
荒凉的 , 毁坏的 , 破旧的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از ویران
تصویر ویران
ukiwa, angamiza, kubomoka
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از ویران
تصویر ویران
황폐한 , 파괴된 , 폐허의
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از ویران
تصویر ویران
ıssız, tahrip olmuş, harabe
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از ویران
تصویر ویران
মরুভূমি , ধ্বংস , ধ্বংসপ্রাপ্ত
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از ویران
تصویر ویران
опустошённый , разрушенный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ویران
تصویر ویران
desolato, distrutto, fatiscente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از ویران
تصویر ویران
verwüstet, zerstört, baufällig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ویران
تصویر ویران
उजाड़ , नष्ट , जीर्ण
دیکشنری فارسی به هندی