جدول جو
جدول جو

معنی ویتن - جستجوی لغت در جدول جو

ویتن
افسار حیوان را از دست صاحبش گرفتن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ویگن
تصویر ویگن
(پسرانه)
جهش و پرش، نامی ارمنی، بیژن
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ویان
تصویر ویان
(دخترانه)
دلربا، محبت، علاقه، عشق (نگارش کردی: یان)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آیتن
تصویر آیتن
(دخترانه)
نزد ماه، در وجود ماه، آی (ترکی) + تن (فارسی) مهوش، مه پیکر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از وشتن
تصویر وشتن
چرخیدن، دور زدن، گردیدن، رقصیدن
فرهنگ فارسی عمید
(وَ)
رگی که دل بدان آویخته است. (ناظم الاطباء). رگ دل و تن. (بحرالجواهر). رگ دل. (زمخشری). رگ دل که هرگاه پاره گردد صاحبش می میرد. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب) (آنندراج). رگی است که با پاره شدن آن صاحبش می میرد و ابن سیده گوید رگی است چسبیده به قلب. ج، وتن، اوتنه. رگ دل که چون ببرد مردم بمیرد. (مهذب الاسماء). پی پشت مازه. (بحرالجواهر)
لغت نامه دهخدا
ادوارد بولورلرد، رمان نویس و شاعر و سیاستمدار انگلیسی، مولد لندن (1803-1873 میلادی)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ بَ دَ)
جستن. (آنندراج). رقص کردن. (آنندراج) (انجمن آرا). رقاصی کردن. (برهان). رقصیدن. (برهان). جست وخیز کردن. (ناظم الاطباء). و مخصوصاً آن قسم رقصی که مخصوص دراویش است. (ناظم الاطباء) :
یارم ز در درآمد وشتن کنید وشتن
این خانه را ز وشتن گلشن کنید گلشن.
قاسم انوار.
رجوع به وشت شود
لغت نامه دهخدا
(یِ)
دهی است از دهستان حاجیلو از بخش کبودرآهنگ شهرستان همدان. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(نَ دَ)
ویزیدن. بیختن. غربال کردن: همه را بکوبند و بویزند و به انگبین بسرشند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). رجوع به بیختن شود
لغت نامه دهخدا
(نَ کَ دَ)
چاره جستن و علاج کردن. (برهان) (آنندراج). ویدیدن. (حاشیۀ برهان قاطع) (آنندراج). رجوع به ویدیدن شود
لغت نامه دهخدا
(تِ)
چیز ثابت و پاینده و در جای خود. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ج، وتن. (ناظم الاطباء) ، آب روان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : وتن الماء وتوناً، پیوسته روان ماند آب و منقطع نشد. (منتهی الارب) (المنجد) ، الماء الواتن، هوالمعین الدائم الذی لایجری، او لایذهب. (تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(نَ بَ کَ دَ)
گفتن. (ناظم الاطباء). واتم به لغت اصفهانی به معنی گفتم باشد. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
ژان کنت (1770- 1848 میلادی). فیلدمارشال پروسی که در واترلو و لایپزیک شخصیت خود را نشان داد و ممتاز گردید. (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
(دِ یْ تُ)
از شهرهای جنوب غربی ایالت اوهایوی ممالک متحدۀ امریکا و دارای 262332 تن سکنه است و آن از مراکز صنعتی و کشتیرانی بشمار می آید. برادران رایت تجربیات هواپیمائی خود را در اینجاآغاز کردند. (1911 میلادی) (از دائره المعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
(فَ تَ)
درودگر. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(ژَ)
ابن رستم کوهی، مکنی به ابوسهل طبری. از منجمان سدۀ چهارم هجری و معاصر عضدالدولۀ دیلمی است که پس از یحیی بن ابی منصور و ابن اعلم در اسلام وی موفق به رصد کواکب گشت. وفات ابوسهل در حدود سال 405 ه. ق. اتفاق افتاد. او راست: 1- کتاب مراکز الاکر. 2-الاصول، در هندسه، و این از کتاب اقلیدس اقتباس گردیده است. 3- کتاب پرگار تمام، در دو مقاله. 4- صنعت اسطرلاب با براهین، در دو مقاله. 5- کتاب احداث نقطه هابر خطها از طریق تحلیل نه ترتیب. 6- کتاب در استخراج ضلع مسبع در دایره. 7- کتاب دوایر متماسه. (نقل به تخلیص از گاهنامه). رجوع به ابوسهل (ویجن...) شود
لغت نامه دهخدا
(یُ لُ)
ویولون. رجوع به ویولون شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از یتن
تصویر یتن
نگونزایی
فرهنگ لغت هوشیار
آک (عیب) پارسی تاری گشته وین اگر زندگانی بود دیر یاز برین وین خرم بمانم دراز (فردوسی واژه نامک وین تاک تاکستان نوشین) در تازی: انگور سیاه بنگرید به واژه های همانند در فرانسوی و انگلیسی انگلیسی رگه و این: چون این گره گشایمک وین راز چون نمایم ک دردی و سخت دردی کاری و صعب کاری، (حافظ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ویختن
تصویر ویختن
ویزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
یکی از سازهای زهی که میتواند آهنگهای حساس و هیجان انگیز را اجرا کند. این ساز در اصل شرقی بوده و بعد از جنگهای صلیبی بار و پا رفته است. ویولون را باین شکل و هیئت ابتدا در ایتالیا ساخته اند. ساز مذکور دارای چهار سیم (می) (می) (لا) (ر) و (سل) است و بدو طریق نواخته میشود. یکی بوسیله طریقه آرشه یی و دیگر پیتسیکاتو که نواختن باضربات انگشت است و مورد اخیر استثنایی است. ته ویولون بهنگام نواختن در زیر چانه چپ قرا میگیرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وشتن
تصویر وشتن
رقصیدن رقص کردن: (یارم ز در در آمد وشتن کنید وشتن این خانه را ز وشتن گلشن گنید گلشن) (قاسم انوار)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واتن
تصویر واتن
گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وین
تصویر وین
((وَ))
انگور سیاه، عیب، در فارسی به معنای، رنگ، لون
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وشتن
تصویر وشتن
((وَ تَ))
رقصیدن
فرهنگ فارسی معین
گرفتن، سپوختن، به هم آمیختن
فرهنگ گویش مازندرانی
گرفتن
فرهنگ گویش مازندرانی
نشستن
فرهنگ گویش مازندرانی
بستن، میل داشتن، هوس داشتن
فرهنگ گویش مازندرانی
برخورد کردن، تصام، ناراحت شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
تقاضای اکید داشتن، خواستار بودن
فرهنگ گویش مازندرانی
بیژن
فرهنگ گویش مازندرانی
خریدن، گرفتن
فرهنگ گویش مازندرانی
گندیدن گندیده شدن
فرهنگ گویش مازندرانی