جدول جو
جدول جو

معنی ویامه - جستجوی لغت در جدول جو

ویامه
مرض ساری، بیماری ناشناخته، بهانه جویی
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مَ)
رستاخیز: یوم القیامه، روز رستاخیز. (منتهی الارب). یوم البعث من الارماس. (اقرب الموارد). رجوع به قیامت شود
لغت نامه دهخدا
(وَ دَ)
دهی از دهستان جراحی بخش شادگان شهرستان خرمشهر، در یکهزارگزی راه فرعی اتومبیل رو خلف آباد به شادگان. واقع در دشت. گرمسیر مالاریائی. سکنۀ آن 240 تن و آب آن از رود خانه جراحی تأمین می شود. ساکنین از طایفۀ سادات هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(فُ مَ)
وخیم بودن. (اقرب الموارد). گران شدن. (تاج المصادر بیهقی). گرانبار و ناموافق گردیدن. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، گران وناگوار شدن طعام. (آنندراج) (ناظم الاطباء). ناگوارنده شدن. (دهار). گران و ناگوارد شدن طعام. (منتهی الارب). ناگوار شدن. (تاج المصادر بیهقی) ، وخامه بلد، شایستۀ سکنا نشدن آن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
دهی جزء بخش خرقان شهرستان ساوه. سکنۀ آن 564 تن. آب آن از رود خانه حصارجای تأمین می شود. و محصول آنجا غلات، سیب زمینی، یونجه، انگور، گردو، لبنیات، میوجات است. مزارع گوهرچای، گرگین دره و یاستق دره جزو این ده است. در بهار ایل شاهسون بغدادی به حدود این ده می آیند. خرابه ای به نام گبرقلعه نزدیک آبادی وجود دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
آکنده گوشت گردیدن. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج). آکنده شدن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(یِ)
دهی است جزء دهستان رحمت آباد بخش رودبار شهرستان رشت. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(وَ لِمْ / لُمْ مَ)
رجل ویلمه، مرد زیرک تیزفهم. (منتهی الارب). و یقال للمستجاد ویلمه، ای ویل لامه کقولهم: لا اب لک فرکبوه و جعلوه کالشی ٔ الواحد ثم الحقوه الهاء مبالغه کداهیه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). به کسر لام و ضم آن به معنی داهیه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(وَ سَ)
دهی است جزء دهستان فراهان پائین بخش فرمهین شهرستان اراک. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
یام. (آنندراج). اسب پست. (از ناظم الاطباء). اسب چاپارخانه
لغت نامه دهخدا
تصویری از وسامه
تصویر وسامه
زیبایی خوبرویی، نشان زیبایی
فرهنگ لغت هوشیار
وخانت در فارسی در تازی ناگواری گرانی در خورد و خواراک، در فارسی بد فرجامی
فرهنگ لغت هوشیار
بهانه
فرهنگ گویش مازندرانی
بهانه
فرهنگ گویش مازندرانی