جدول جو
جدول جو

معنی ویا - جستجوی لغت در جدول جو

ویا
یک رشته نخ
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از وفا
تصویر وفا
(دخترانه و پسرانه)
پایدار بودن در قول و قرار، تعهد و دوستی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از زویا
تصویر زویا
(دخترانه)
اسم مستعار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رویا
تصویر رویا
(دخترانه)
روینده، رؤیا، مجموعه ای از تصاویر افکار و احساسات که در حالت خواب بطور غیرارادی از ذهن می گذرد، آنچه واقعیت ندارد و فقط در عالم خیال می یابد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ولا
تصویر ولا
(پسرانه)
دوستی، محبت
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از زیا
تصویر زیا
(پسرانه)
زنده
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از جویا
تصویر جویا
(پسرانه)
جوینده، جستجو کننده، پهلوان مازندرانی بود که بدست رستم کشته شد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رویا
تصویر رویا
آنچه شخص در خواب می بیند، حلم، بوشاسب، بشاسب، بوشپاس، گوشاسب،
آنچه واقعیت ندارد
رؤیای صادق (صادقه): حقایقی که در خواب دیده می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جویا
تصویر جویا
جستجو کننده، جوینده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سویا
تصویر سویا
گیاهی با برگ های درشت، گل های سفید یا بنفش و ساقه های پوشیده از تارهای سفید که بلندیش تا یک متر می رسد، دانه های این گیاه که به درشتی لوبیا، به رنگ زرد، سرخ یا سفید که در غلافی شبیه غلاف لوبیا جا دارد و دارای مواد غذایی بسیار مفید است، سوژا، نخود چینی، خلر چینی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رویا
تصویر رویا
روینده، آنچه از زمین می روید مانند گیاه، آنچه رشد و نمو می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بویا
تصویر بویا
دارای بوی خوش، خوش بو
فرهنگ فارسی عمید
پهلوی ’بویاک’، (حاشیۀ برهان چ معین)، چیزهایی را گویندکه بوی خوش دهد، (آنندراج) (انجمن آرا) (از برهان) (از ناظم الاطباء)، خوشبوی، معطر، (فرهنگ فارسی معین)، خوشبودار، (غیاث)، بوی خوش دهنده، (رشیدی)، طیب، ارج، (نصاب الصبیان)، ذورائحه، معطر، خوشبو:
بیامد بر آن کرسی زر نشست
پر از خشم، بویا ترنجی بدست،
فردوسی،
یکی جام کافور بر پرگلاب
چنان کن که بویا بود جای خواب،
فردوسی،
چو مشک بویا لیکنش نافه بود ز غژب
چو شیر صافی پستانش بوده از پاشنگ،
عسجدی،
بویا چون مشک مکی بینمش
گاه جوانمردی و گاه وقار،
منوچهری،
ز خون تبه مشک بویا کند
ز خاک سیه جان گویا کند،
اسدی،
گلش سربسر درّ گویا بود
درخت و گیا مشک بویا بود،
اسدی،
تن و جامه کردی ز عطر و گلاب
دوصد بار بویاتر از مشک ناب،
شمسی (یوسف و زلیخا)،
بویات نفس باید چون عنبر
شاید اگر جسد نبود بویا،
ناصرخسرو،
این زشت و پلید و آن به و نیکو
آن گنده و تلخ و این خوش و بویا،
ناصرخسرو،
می بویا فراز آور که مرغ گنگ شد گویا
ببانگ مرغ گویا خور بباغ اندر می بویا،
قطران،
بهاران آمد و آورد باد و ابر نیسانی
چو طبع و خلق تو هر دو جهان شد خرم و بویا،
مسعودسعد،
به بوی نافۀ آهوست سنبل بویا
به روی رنگ تذرو است لالۀ سیراب،
مسعودسعد،
بر آن نان که بویاتر از مشک بود
نمک یافته ماهیی خشک بود،
نظامی،
مهر رخشا لیک از او مرمود جوید اجتناب
مشک بویا لیک از او مزکوم دارد انزجار،
قاآنی (دیوان چ شیراز ص 134)،
، رستنی که آنرا شاه تره میگویند، (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مو)
صفت دائم از موئیدن. صفت مشبهه از موییدن. موینده. که مویه کند. مویان. (یادداشت مؤلف). و رجوع به مویان و موینده و موییدن شود
لغت نامه دهخدا
اسم سریانی عنب الثعلب است، (از اختیارات بدیعی) (تحفۀ حکیم مؤمن)، رجوع به عنب الثعلب شود
لغت نامه دهخدا
روینده و هر چیز که از زمین روید، (ناظم الاطباء) (برهان)، روینده، (انجمن آرا) (آنندراج) :
قیاس از درختان رویا چه گیری،
خاقانی،
ز یک چشمه رویا شده دانه شان
دو چشمه شده آسیاخانه شان،
نظامی
لغت نامه دهخدا
بر وزن گویا تنبل و شخص تنبل و کاهل، (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
رؤیا، (ناظم الاطباء) (از برهان)، رجوع به رؤیا شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از رویا
تصویر رویا
آنچه در خواب بینند، تیناب خومر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جویا
تصویر جویا
جوییدن، جویان جستجو کننده، جوینده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سویا
تصویر سویا
جامسه ژاژاک لوبیای چینی از گیاهان پشمه لوبیا (گویش گیلکی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بویا
تصویر بویا
دارای بو، خوشبو معطر
فرهنگ لغت هوشیار
((سُ))
گیاهی علفی و یکساله از تیره پروانه واران با ساقه های پوشیده از تارهای سفید، برگ های متناوب و مرکب از سه برگچه، گل های سفید مایل به بنفش، میوه دارای نیام های دراز محتوی دو تا پنج دانه به بزرگی نخود که از برخی گونه های آن روغن می
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رویا
تصویر رویا
((رُ))
آن چه انسان در خواب بیند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جویا
تصویر جویا
جوینده، جستجو کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بویا
تصویر بویا
خوشبو، معطر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بویا
تصویر بویا
معطر
فرهنگ واژه فارسی سره
احلام، خواب، نوم، واقعه
متضاد: بیداری، یقظه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
به شدت، جداً، شدیداً
فرهنگ واژه مترادف متضاد
جوینده، متجسس، متفحص
فرهنگ واژه مترادف متضاد
خوشبو، دماغ پرور، شامه نواز، عطرآگین، معطر
متضاد: بدبو، متعفن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
از اصواتی که گالش ها در جنگل یکدیگر را با آن صدا کنند
فرهنگ گویش مازندرانی
حساسیت و برآمدن موی بدن
فرهنگ گویش مازندرانی
نام گوسفند که به رنگ قهوه ای مایل به سرخ باشد
فرهنگ گویش مازندرانی
صوتی که گالشان و چوپانان در جنگل و صحرا یکدیگر را صدا زنند
فرهنگ گویش مازندرانی