گیاهی با برگ های درشت، گل های سفید یا بنفش و ساقه های پوشیده از تارهای سفید که بلندیش تا یک متر می رسد، دانه های این گیاه که به درشتی لوبیا، به رنگ زرد، سرخ یا سفید که در غلافی شبیه غلاف لوبیا جا دارد و دارای مواد غذایی بسیار مفید است، سوژا، نخود چینی، خلر چینی
گیاهی با برگ های درشت، گل های سفید یا بنفش و ساقه های پوشیده از تارهای سفید که بلندیش تا یک متر می رسد، دانه های این گیاه که به درشتی لوبیا، به رنگ زرد، سرخ یا سفید که در غلافی شبیه غلاف لوبیا جا دارد و دارای مواد غذایی بسیار مفید است، سُوژا، نُخُود چینی، خُلَر چینی
پهلوی ’بویاک’، (حاشیۀ برهان چ معین)، چیزهایی را گویندکه بوی خوش دهد، (آنندراج) (انجمن آرا) (از برهان) (از ناظم الاطباء)، خوشبوی، معطر، (فرهنگ فارسی معین)، خوشبودار، (غیاث)، بوی خوش دهنده، (رشیدی)، طیب، ارج، (نصاب الصبیان)، ذورائحه، معطر، خوشبو: بیامد بر آن کرسی زر نشست پر از خشم، بویا ترنجی بدست، فردوسی، یکی جام کافور بر پرگلاب چنان کن که بویا بود جای خواب، فردوسی، چو مشک بویا لیکنش نافه بود ز غژب چو شیر صافی پستانش بوده از پاشنگ، عسجدی، بویا چون مشک مکی بینمش گاه جوانمردی و گاه وقار، منوچهری، ز خون تبه مشک بویا کند ز خاک سیه جان گویا کند، اسدی، گلش سربسر درّ گویا بود درخت و گیا مشک بویا بود، اسدی، تن و جامه کردی ز عطر و گلاب دوصد بار بویاتر از مشک ناب، شمسی (یوسف و زلیخا)، بویات نفس باید چون عنبر شاید اگر جسد نبود بویا، ناصرخسرو، این زشت و پلید و آن به و نیکو آن گنده و تلخ و این خوش و بویا، ناصرخسرو، می بویا فراز آور که مرغ گنگ شد گویا ببانگ مرغ گویا خور بباغ اندر می بویا، قطران، بهاران آمد و آورد باد و ابر نیسانی چو طبع و خلق تو هر دو جهان شد خرم و بویا، مسعودسعد، به بوی نافۀ آهوست سنبل بویا به روی رنگ تذرو است لالۀ سیراب، مسعودسعد، بر آن نان که بویاتر از مشک بود نمک یافته ماهیی خشک بود، نظامی، مهر رخشا لیک از او مرمود جوید اجتناب مشک بویا لیک از او مزکوم دارد انزجار، قاآنی (دیوان چ شیراز ص 134)، ، رستنی که آنرا شاه تره میگویند، (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء)
پهلوی ’بویاک’، (حاشیۀ برهان چ معین)، چیزهایی را گویندکه بوی خوش دهد، (آنندراج) (انجمن آرا) (از برهان) (از ناظم الاطباء)، خوشبوی، معطر، (فرهنگ فارسی معین)، خوشبودار، (غیاث)، بوی خوش دهنده، (رشیدی)، طیب، ارج، (نصاب الصبیان)، ذورائحه، معطر، خوشبو: بیامد بر آن کرسی زر نشست پر از خشم، بویا ترنجی بدست، فردوسی، یکی جام کافور بر پرگلاب چنان کن که بویا بود جای خواب، فردوسی، چو مشک بویا لیکنش نافه بود ز غژب چو شیر صافی پستانش بوده از پاشنگ، عسجدی، بویا چون مشک مکی بینمش گاه جوانمردی و گاه وقار، منوچهری، ز خون تبه مشک بویا کند ز خاک سیه جان گویا کند، اسدی، گلش سربسر درّ گویا بود درخت و گیا مشک بویا بود، اسدی، تن و جامه کردی ز عطر و گلاب دوصد بار بویاتر از مشک ناب، شمسی (یوسف و زلیخا)، بویات نفس باید چون عنبر شاید اگر جسد نبود بویا، ناصرخسرو، این زشت و پلید و آن به و نیکو آن گنده و تلخ و این خوش و بویا، ناصرخسرو، می بویا فراز آور که مرغ گنگ شد گویا ببانگ مرغ گویا خور بباغ اندر می بویا، قطران، بهاران آمد و آورد باد و ابر نیسانی چو طبع و خلق تو هر دو جهان شد خرم و بویا، مسعودسعد، به بوی نافۀ آهوست سنبل بویا به روی رنگ تذرو است لالۀ سیراب، مسعودسعد، بر آن نان که بویاتر از مشک بود نمک یافته ماهیی خشک بود، نظامی، مهر رخشا لیک از او مرمود جوید اجتناب مشک بویا لیک از او مزکوم دارد انزجار، قاآنی (دیوان چ شیراز ص 134)، ، رستنی که آنرا شاه تره میگویند، (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء)
روینده و هر چیز که از زمین روید، (ناظم الاطباء) (برهان)، روینده، (انجمن آرا) (آنندراج) : قیاس از درختان رویا چه گیری، خاقانی، ز یک چشمه رویا شده دانه شان دو چشمه شده آسیاخانه شان، نظامی
روینده و هر چیز که از زمین روید، (ناظم الاطباء) (برهان)، روینده، (انجمن آرا) (آنندراج) : قیاس از درختان رویا چه گیری، خاقانی، ز یک چشمه رویا شده دانه شان دو چشمه شده آسیاخانه شان، نظامی
گیاهی علفی و یکساله از تیره پروانه واران با ساقه های پوشیده از تارهای سفید، برگ های متناوب و مرکب از سه برگچه، گل های سفید مایل به بنفش، میوه دارای نیام های دراز محتوی دو تا پنج دانه به بزرگی نخود که از برخی گونه های آن روغن می
گیاهی علفی و یکساله از تیره پروانه واران با ساقه های پوشیده از تارهای سفید، برگ های متناوب و مرکب از سه برگچه، گل های سفید مایل به بنفش، میوه دارای نیام های دراز محتوی دو تا پنج دانه به بزرگی نخود که از برخی گونه های آن روغن می