جدول جو
جدول جو

معنی وکنات - جستجوی لغت در جدول جو

وکنات
(وُ / وُ کُ / وُ کَ)
جمع واژۀ وکنه، به معنی آشیانۀ مرغ. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به وکنه شود
لغت نامه دهخدا
وکنات
جمع وکنه
تصویری از وکنات
تصویر وکنات
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از وکنت
تصویر وکنت
لانۀ پرندگان، جای زندگی و نشیمنگاه و محل تخمگذاری پرندگان، کابوک، آشیان، بتواز، وکر، پدواز، پتواز، تکند، کابک، پیواز، آشانه، آشیانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سکنات
تصویر سکنات
شیوۀ رفتار و برخورد شخص در ارتباط با دیگران، سکنه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وجنات
تصویر وجنات
روی، چهره، صورت، سیما، گونه، رخ، غرّه، رخساره، دیمه، چیچک، دیباجه، چهر، لچ، خدّ، گردماه، سج، عارض، دیباچه، دیمر، رخسار، عذار، محیّا
فرهنگ فارسی عمید
(کُنْ نا)
جمع واژۀ کنه، کوتاه قامت. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سَ کَ)
ضد حرکات. این جمع سکنه است به معنی سکون و استقامت باشد. (آنندراج) (غیاث) : فروغ خشم در حرکات وسکنات او (شیر) پیدا آمده بود. (کلیله و دمنه). از حرکات و سکنات او تبرا نمود. (ترجمه تاریخ یمینی)
لغت نامه دهخدا
(مَ کِ / مَ)
جمع واژۀ مکنه. (منتهی الارب). جمع واژۀ مکنه. و قولهم: الناس علی مکناتهم، ای علی استقامتهم. (ناظم الاطباء) ، بیضه ها و مفرد آن مکنه است و در حدیث است: ’اقروا الطیر علی مکناتها’ زمخشری گوید: از سوسمار برای پرندگان استعاره شده، سپس گفته اند: الناس علی مکناتهم، یعنی مردم بر جایگاههای خود هستند. و مراد از آن حدیث نهی از تطیر به پرندگان است و ترک آنها بر جایگاههایشان یا بر بیضه هایشان. (از اقرب الموارد). اقروا الطیر علی مکناتها ای بیضها، یعنی آرام بگذارید مرغ را در آشیانه اش به روی تخمهای خود. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ کَنْنا)
تأنیث مکنی. مکناه. کنیه داده شده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مکنّی ̍ شود
لغت نامه دهخدا
(وُ)
جمع واژۀ وقنه. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد). به معنی آشیانۀ مرغ. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد). رجوع به وقنه شود
لغت نامه دهخدا
(وَ جَ)
جمع واژۀ وجنه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (دهار). جمع واژۀ وجنه که به معنی رخسارۀ آدمی باشدو موی ریش در آنجا نمیروید و آن پهلوی بینی و زیر چشم میباشد و آن موضوع اگرچه جز رخساره است مگر مجازاً رخساره را گفته میشود. (آنندراج) (غیاث اللغات) : و اشک ندامت بر صفحات وجنات از فوارۀ دیدگان رها کرد. (سندبادنامه ص 153). رجوع به وجنه شود
لغت نامه دهخدا
(سَ کِ)
جمع واژۀ سکنه. رجوع به سکنه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از وقنات
تصویر وقنات
جمع وقنه، آشیانه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وجنات
تصویر وجنات
رخسار و گونه را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سکنات
تصویر سکنات
جمع سکنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وجنات
تصویر وجنات
((وَ جَ))
جمع وجنه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سکنات
تصویر سکنات
((سَ کِ))
سکون ها، استقامت ها. جمع سکنه
فرهنگ فارسی معین
سکون ها، حالات، وضع ها، شیوه رفتار، نحوه برخورد
فرهنگ واژه مترادف متضاد