جدول جو
جدول جو

معنی وکالتی - جستجوی لغت در جدول جو

وکالتی
المناصرة
تصویری از وکالتی
تصویر وکالتی
دیکشنری فارسی به عربی
وکالتی
Lawyerly
تصویری از وکالتی
تصویر وکالتی
دیکشنری فارسی به انگلیسی
وکالتی
en avocat
تصویری از وکالتی
تصویر وکالتی
دیکشنری فارسی به فرانسوی
وکالتی
律师般地
تصویری از وکالتی
تصویر وکالتی
دیکشنری فارسی به چینی
وکالتی
come avvocato
تصویری از وکالتی
تصویر وکالتی
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
وکالتی
como abogado
تصویری از وکالتی
تصویر وکالتی
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
وکالتی
jak adwokat
تصویری از وکالتی
تصویر وکالتی
دیکشنری فارسی به لهستانی
وکالتی
по-адвокатски
تصویری از وکالتی
تصویر وکالتی
دیکشنری فارسی به روسی
وکالتی
по-адвокатськи
تصویری از وکالتی
تصویر وکالتی
دیکشنری فارسی به اوکراینی
وکالتی
als advocaat
تصویری از وکالتی
تصویر وکالتی
دیکشنری فارسی به هلندی
وکالتی
anwaltlich
تصویری از وکالتی
تصویر وکالتی
دیکشنری فارسی به آلمانی
وکالتی
वकील की तरह
تصویری از وکالتی
تصویر وکالتی
دیکشنری فارسی به هندی
وکالتی
弁護士のように
تصویری از وکالتی
تصویر وکالتی
دیکشنری فارسی به ژاپنی
وکالتی
উকিলের মতো
تصویری از وکالتی
تصویر وکالتی
دیکشنری فارسی به بنگالی
وکالتی
avukat gibi
تصویری از وکالتی
تصویر وکالتی
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
وکالتی
변호사처럼
تصویری از وکالتی
تصویر وکالتی
دیکشنری فارسی به کره ای
وکالتی
kama wakili
تصویری از وکالتی
تصویر وکالتی
دیکشنری فارسی به سواحیلی
وکالتی
وکیل کی طرح
تصویری از وکالتی
تصویر وکالتی
دیکشنری فارسی به اردو
وکالتی
อย่างนักกฎหมาย
تصویری از وکالتی
تصویر وکالتی
دیکشنری فارسی به تایلندی
وکالتی
seperti pengacara
تصویری از وکالتی
تصویر وکالتی
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
وکالتی
como advogado
تصویری از وکالتی
تصویر وکالتی
دیکشنری فارسی به پرتغالی
وکالتی
כמו עורך דין
تصویری از وکالتی
تصویر وکالتی
دیکشنری فارسی به عبری

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از وکالت
تصویر وکالت
تفویض و واگذاری کاری به کسی و اعتماد کردن به او، شغل وکیل، وکیلی
فرهنگ فارسی عمید
(وَ / وِ لَ)
وکاله، نیابت. خلافت. جانشینی.
- وکالت دیوان (اعلی) ، مقامی عالی در عهد صفویه که مرادف نیابت سلطنت بود. (فرهنگ فارسی معین از زندگی شاه عباس کبیر ج 1 ص 21). توضیح اینکه محمد قزوینی (یادداشتها 6:7) آن را به معنی ’شخص اول مملکت بودن’و ’صدارت اعظم’ گرفته (به اتکاء عالم آرا چ تهران 1313 ه. ق. ص 268).
، واگذاری، وکیلی. اجرای کاری از جانب کسی. (آنندراج) ، (اصطلاح فقه و حقوق) وکالت تفویض کردن تصرف در مال است به غیر و آن غیر اصطلاحاً وکیل نامیده میشود، یعنی وکالت آن است که کسی غیر خود را به جای خود قرار دهد در تصرفات شرعی معلوم. (از کشاف اصطلاحات الفنون). عقدی که به موجب آن یکی از طرفین طرف دیگر را برای انجام امری نایب خود مینماید. (قانون مدنی مادۀ 656). در وکالت تفویض حق نمیشود بلکه منوب عنه در عرض نایب، حق دخل و تصرف در مورد وکالت دارد. (فرهنگ حقوقی تألیف جعفری لنگرودی). عقد وکالت به ایجاب و قبول محتاج است ولی قبول لازم نیست لفظی باشد بلکه فعل کاشف از آن کفایت میکند. حدود اختیارات وکیل برابر اذن صریحی است که موکل به او میدهد و در صورت اطلاق اذن، حدود اختیارات وکیل بر طبق متعارف و معمول خواهد بود. درصورتی که وکیل از حدود متعارف تجاوز نماید موکل بهیچوجه الزامی به انجام دادن تعهدات او نخواهد داشت. موضوع وکالت باید قابل نیابت باشد ازاینرو وکالت در بخش مهمی از عبادات باطل است. در وکالت اگر برای وکیل اجرت معین شده باشد وکیل مستحق همان چیزی است که معین شده است و در صورت عدم تعیین، وکیل استحقاق اجرت المثل خواهد داشت. وکالت عقد جایز است ازاینرو هر یک از طرفین میتواند آن را فسخ نماید ولی اگر از ناحیۀ موکل باشد اقدامات وکیل تا وقتی که خبر فسخ به او نرسیده معتبر است. وکالت به موت، جنون، سفاهت موکل یا وکیل باطل و افلاس موکل نیز موجب میشود که وکالت های راجع به امور مالی او منفسخ شود. (ترجمه و تلخیص از شرح لمعه و ذخیرهالعباد تألیف فیض).
- وکالت انتخابی، وکالتی است که از طرف دادگاه در امور کیفری و از طرف کانون وکلاءدر امور مدنی به وکلاء ارجاع میگردد. این وکالت مجانی است و آن را در اصطلاح دیگر ’وکالت مسخر’ و ’وکالت تسخیری’ نیز میگویند.
- وکالت تسخیری. رجوع به ترکیب قبل شود
لغت نامه دهخدا
شهرستانی شارسانی منسوب به ولایت: اهل شهرستان (بجز پایتخت)، یا لهجه ولایتی. لهجه ای که مردم شهرستانها بدان تکلم کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکلاتی
تصویر شکلاتی
خرمکی از رنگ ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خجالتی
تصویر خجالتی
شرمسار چکسیده پرحیا کم رو: (پسری خجالتی است 0)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایالتی
تصویر ایالتی
جمع یوم، روزها روزگاران
فرهنگ لغت هوشیار
اجرای کاری ازجانب کسی، نیابت خلافت جانشینی، واگذاری، عقدی که بموجب آن یکی ازطرفین طرف دیگر رابرای انجام امری نایب خودمی نماید. اساسا در وکالت تفویض حق نمیشود بلکه منوب عنه درعرض نایب حق دخل وتصرف درمورد وکالت دارد. یا وکالت انتخابی. و آن وکالتی است که از طرف دادگاه در امور کیفری باو از طرف کانون وکلا در امور مدنی بوکلا ارجاع میگردد. این وکالت مجانی است و آنرا در اصطلاح دیگر (وکالت مسحر) و (وکالت تسخیری) نیز می گویند. یا وکالت دیوان (اعلی)، مقامی عالی در عهد صفویه که مرادف نیابت سلطنت بود. توضیح مرحوم قزوینی آنرا بمعنی (شخص اول مملکت بودن صدارت اعظم گرفته) گرفته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکلاتی
تصویر شکلاتی
تهیه شده با شکلات، به رنگ قهوه ای روشن مانند رنگ شکلات
فرهنگ فارسی معین
((پِ))
جریمه ای که بر اثر خطای بازیکن به نفع حریف به او تعلق می گیرد و نوع آن در بازی های مختلف فرق دارد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وکالت
تصویر وکالت
((وَ لَ))
وکیلی، وکیل کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خجالتی
تصویر خجالتی
کمرو، آزرمگین
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از وکالت
تصویر وکالت
جانشینی، نمایندگی
فرهنگ واژه فارسی سره
جانشینی، قیمومت، کفالت، ماموریت، نمایندگی، نیابت، وصایت، ولایت
فرهنگ واژه مترادف متضاد