جدول جو
جدول جو

معنی وهوم - جستجوی لغت در جدول جو

وهوم
(وُ)
وهم. اوهام. جمع واژۀ وهم (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، به معنی آنچه در دل گذرد، یا گمان و اعتقاد مرجوح. (آنندراج). رجوع به وهم شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از وهومن
تصویر وهومن
(پسرانه)
نیک اندیش، برف انبوه که از کوه فرو ریزد، پسر و جانشین اسفندیار، نام ماه یازدهم از سال شمسی، نام فرشته نگهبان چهارپایان سودمند، نام روز دوم از هر ماه شمسی در ایران قدیم، نام یکی از لحنهای قدیم موسیقی ایرانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از موهوم
تصویر موهوم
آنچه در وهم وجود دارد و در عالم خارج نیست، خیالی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ولوم
تصویر ولوم
میزان صدا در هر سیستم صوتی، دکمه یا پیچی که با آن صدای سیستم صوتی را تنظیم می کنند
فرهنگ فارسی عمید
(وَ)
مرد گران سنگ و ناموافق. (از منتهی الارب) (آنندراج). مرد ثقیل و گران و ناپسند. ج، وخام، وخامی، اوخام. (ناظم الاطباء) ، (ارض...) زمین که گیاهش ناگوارنده باشد. (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به وخم و وخامه شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
ترسانیدن کسی را و بیم کردن. (منتهی الارب). ترسانیدن کسی را. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
گوسپند لاغر. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، مرد سست رای سست کار که به وی گمان رود. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دُ)
جمع واژۀ دهم. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به دهم شود
لغت نامه دهخدا
(لُ)
جمع واژۀ لهم. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
مرد بسیارخوار، سخی، ناقۀ شیرناک. اشتر بسیارشیر. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء) ، اسب نیکو. (منتهی الارب). اسب نیکرو. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(شُ)
جمع واژۀ شهم. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به شهم شود
لغت نامه دهخدا
(وُ)
جمع واژۀ وذم. (المنجد) (از اقرب الموارد). رجوع به وذم شود
لغت نامه دهخدا
(وَهَْ وَهْ)
فرس وهوه، اسب شادمان. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به وهواه شود
لغت نامه دهخدا
(وَ)
بخشنده. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
نامی از نامهای خدای تعالی. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(وُ)
وشام. جمع واژۀ وشم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). به معنی نقش و نگار که بر اندام سوزن آژده و نیله بر آن پاشیده سازند. (منتهی الارب). رجوع به وشم شود، خط دستهای گاو دشتی. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(وُ)
جمع واژۀ وسم، به معنی نشان و داغ. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به وسم شود
لغت نامه دهخدا
(فِ)
وخامه. گران بار و ناموافق گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، گران و ناگوارد شدن طعام. (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به وخم و وخامه شود
لغت نامه دهخدا
(تَ لُ)
سر فرودافکندن و جنبانیدن از خواب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به تهویم شود
لغت نامه دهخدا
(تَ نَقْ قُ)
متغیر روی گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج). گونه روی بگشتن. (تاج المصادر بیهقی) ، لاغر شدن، ترشرویی. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
عقاب. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَهَْ وَ)
بزرگ سر. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(وُ)
جمع واژۀ وصم (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، به معنی شکاف و ننگ و عار وعیب. (آنندراج) (اقرب الموارد). رجوع به وصم شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از وجوم
تصویر وجوم
خاموشی ک از خشم یا اندوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شهوم
تصویر شهوم
ترسانیدن، بیم کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهوم
تصویر تهوم
چرت زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اهوم
تصویر اهوم
بزرگ سر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جهوم
تصویر جهوم
ناتوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رهوم
تصویر رهوم
سستکار، سست رای، گوسپند لاغر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دهوم
تصویر دهوم
جمع دهم، شماره های بسیار انبوهی ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موهوم
تصویر موهوم
توهم شده، خیال شده، تصور شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ولوم
تصویر ولوم
((وُ لُ))
اندازه صدای هر سیستم صوتی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از موهوم
تصویر موهوم
((مَ))
گمان شده، وهم شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از موهوم
تصویر موهوم
پندارین
فرهنگ واژه فارسی سره
مجعول، تصوری، جعلی، خرافه، خیالی، ساختگی، وهمی، وهم آلود، افسانه ای، اساطیری
فرهنگ واژه مترادف متضاد