جدول جو
جدول جو

معنی وهصه - جستجوی لغت در جدول جو

وهصه
(وَ صَ)
مره است از وهص. (از اقرب الموارد). رجوع به وهص شود، زمین گرد هموار پست. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از وهله
تصویر وهله
نوبت، بار، دفعه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وهده
تصویر وهده
زمین پست، گودال
فرهنگ فارسی عمید
(وَهَْ وَهْ)
فرس وهوه، اسب شادمان. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به وهواه شود
لغت نامه دهخدا
(وَ تَ)
افتادگی سخت. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(وَ دَ)
وهد. زمین پست و هموار. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). زمین پست و نشیب و هموار. (غیاث اللغات از نصاب و صراح)
لغت نامه دهخدا
(وَ ضَ)
زمین هموار پست، یا زمین گرد پست هموار. (منتهی الارب) (آنندراج) : وهضه من عرفط، زمین پست مغاک عرفطناک، و این لغتی است در وهطه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(وَ طَ)
زمین پست مغاک. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). و این لغتی است در وهده. (اقرب الموارد). ج، وهط، وهاط. (آنندراج) (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(وَ لَ)
اول از هر چیزی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج) : اول وهله، ای دفعه. (مهذب الاسماء) ، ترس و بیم. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج). نوبت و کرت. (غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا
(وَهََ لَ)
اول از هر چیزی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج). رجوع به وهله و وهلت شود
لغت نامه دهخدا
(وَ مَ)
مؤنث وهم. (منتهی الارب). رجوع به وهم شود، ناقۀ رام فربه توانا. (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، درد زه و درد ولادت. (غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا
(وُ هََ یْ یَ)
مصغر وهی، و آن شکاف چیزی و دریدگی آن است. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(وَهَْ یَ)
کشیدگی ادیم و جز آن. (منتهی الارب). کفیدگی ادیم. (آنندراج). و منه قولهم غادر وهیه لاترقع، ای فتقاً لاتقدر (یقدر) علی رتقه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(وَ بِ صَ)
مؤنث وبص. (ناظم الاطباء). رجوع به وبص شود
لغت نامه دهخدا
(وَ صَ)
سرما. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). برد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رَ صَ)
سودگی سم ستور از سنگ و جز آن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء). آب که در سم ستور افتد. (مهذب الاسماء). رجوع به رهسه و رهص و صبح الاعشی ج 2 ص 28 شود
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ)
شکستن چیزی نرم و سست یا میان کاواک. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج). چیزی سست را شکستن. (تاج المصادر بیهقی) ، سرشکستن، سخت سپردن زیر پای و سخت بر زمین زدن و انداختن به درشتی. (آنندراج) (منتهی الارب) (اقرب الموارد). چیزی را نیک اسپردن. (تاج المصادر) ، خصی کردن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج). فعل آن از باب ضرب آید. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از وحصه
تصویر وحصه
سرما
فرهنگ لغت هوشیار
وهده در پارسی پسته زمین نشیب زمین گود دره جای مطمئن و هموار، جمع وهد، زمین پست و هموار، جمع وهاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وهله
تصویر وهله
کرت بار، بار، دفعه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وهده
تصویر وهده
((وَ دِ))
زمین پست و هموار، جمع وهاد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وهله
تصویر وهله
((وَ لِ))
نوبت، دفعه، اول هر چیز
فرهنگ فارسی معین
بار، دفعه، لحظه، مرتبه، مرحله، مورد، نوبت
فرهنگ واژه مترادف متضاد