جدول جو
جدول جو

معنی وناجم - جستجوی لغت در جدول جو

وناجم
از توابع چهاردانگه ی سورتچی
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ناجم
تصویر ناجم
نوخاسته، کسی که به دعوی امری قیام کند، سرکش
فرهنگ فارسی عمید
(نَ جِ)
جمع واژۀ ناجمه. رجوع به ناجمه و ناجمی شود: در اکتساب خیرات و احتساب مبرات... و جد در اصلاح نواجم شر و نوابع فتنه بر عمیدالجیوش بیفزود. (ترجمه تاریخ یمینی ص 288)
لغت نامه دهخدا
(مَ جِ)
جمع واژۀ منجم. (مهذب الاسماء) (زمخشری، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به منجم شود
لغت نامه دهخدا
(جِ)
مرد ترشروی سرفروافکنده از شدت اندوه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). یقال ما لی اراک واجما. (منتهی الارب). عبوس سرفروافکنده از شدت حزن. (از اقرب الموارد). خموش خشمگین که نشان خشم در روی وی پدید بود. (مهذب الاسماء). الذی اشتد حزنه حتی امسک عن الکلام. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(جِ)
طلوع کننده. درخشنده. (انجمن آرای ناصری). ظاهر. واضح. طالع، بدمذهب. خارجی. (منتهی الارب). سرکش. سربرآورده. (حواشی تاریخ بیهقی چ فیاض ص 414 و 887). طاغی. یاغی: روا نیست بهیچ حال که امیرالمؤمنین به هر ناجمی که پیدا آید حرکت کند. (تاریخ بیهقی ص 522). نخست خللی که آید آن است که در زمین طبرستان ناجمی پیدا آید. (تاریخ بیهقی ص 422). به ری نشیند و نایبان فرستد بشهرها و شغل این ناجم پیش گیرد. (تاریخ بیهقی ص 422)
لغت نامه دهخدا
(جِ)
الناجم، سعید بن حسن بن شداد المسمعی مکنی به ابوعثمان و معروف به ناجم از شاعران عرب است. وی معاصر و مصاحب ابن رومی بود و اغلب اشعار او را روایت میکرد. شاعری فاضل بود و به سال 314 هجری قمری درگذشت. این ابیات را ابن رومی هنگامی که وی دربستر بیماری و نزع افتاده بود خطاب بدو گفته است:
ابا عثمان انت عمید قومک
وجودک للعشیره دون لومک
تمتع من أخیک فما اراه
یراک ولا تراه بعد یومک.
از اشعار ناجم است
قالوا اشتکت نرجستا وجهه
قلت لهم أحسن ماکانا
حمره وردالخد اعدتهما
والصبغ قد ینفذ احیانا.
و نیز رجوع به فوات الوفیات ج 2 ص 51 شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ناجم
تصویر ناجم
طلوع کننده، درخشنده، ظاهر، واضح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناجم
تصویر ناجم
((جِ))
سرکش، طاغی، درخشنده، طلوع کننده
فرهنگ فارسی معین