- ولییات (وُلْ یَ)
جمع واژۀ ولیا مؤنث اولی، به معنی سزاوارتر. (اقرب الموارد) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
معنی ولییات - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ولایت، زادگاه، منطقه، شهر و توابع آنکه یک نفر والی بر آن فرمانروایی می کرد، برابر با شهرستان کنونی، کشور، حکومت کردن، فرمانروایی، در تصوف ولی بودن، مقام ولی
علم شناخت خداوند و ادیان به ویژه ادیان آسمانی، مسائل و مباحث مربوط به خدا
(وَ / وِ)
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ ولایه (ولایت). (اقرب الموارد). رجوع به ولایه و ولایت شود.
- ولایات ثلاث، ملایر و نهاوند و تویسرکان. (جغرافیای غرب کیهان)
- ولایات ثلاث، ملایر و نهاوند و تویسرکان. (جغرافیای غرب کیهان)
جمع علویه، اپرپکان ابریکان جمع علویه مقابل سفلیات: اسباب پرورش او را از علویات و سفلیات ساخته
جمع لوزیه، از ریشه پارسی لوزینه ها جمع لوزیه، حلوای بادام (غیاث)
جمع خلقیه، رفتارها، جمع خلقیه، آفرینشی ها آفریدگان جمع خلقیه جمع خلقیه
نخستین ها، بن ها نمودها، جمع اولیه: نخستینهااولها، تصورات و تصدیقات بدیهی و قضایای ضروری
خداشناسی جمع الهیه. آنچه مربوط به (اله) باشد، حکمت الهی (بمعنی اعم) حکمت مابعد الطبیعه
جمع ولایه، استان ها شهرستان ها سرزمین ها جمع ولایت: (و باهتمام تمام رعایا را استمالت نموده بعمارت شهر بغداد و زراعت مزارع و مواضع قری و ولایات آن مشغول ساخت) جمع ولایت
