جدول جو
جدول جو

معنی ولیسد - جستجوی لغت در جدول جو

ولیسد(وَ سِ)
دهی است از دهستان پائین خیابان بخش مرکزی شهرستان آمل. سکنۀ آن 170 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ولید
تصویر ولید
مولود، کودک، نوزاد، بنده
فرهنگ فارسی عمید
(وَ سِ)
دهی است جزو دهستان طارم بالا از بخش سیردان شهرستان زنجان. سکنۀ آن 198 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
زاده. (منتهی الارب). مولود هنگامی که تولد میشود. (اقرب الموارد) (مهذب الاسماء) ، کودک. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (مهذب الاسماء) (غیاث اللغات) (ترجمان علامۀ جرجانی) :
مهر توبر صادر و وارد به احسان و کرم
هست افزون زآنکه باشد مهر والد بر ولید.
سوزنی.
- امثال:
گویند: هم فی امر لاینادی ولیده، یعنی مشغول شدند در آن کار به حدی که اگر کودکی دست به چیزی گرانمایه دراز کند زجر و سرزنش کرده نشود. اصله من جری الخیل لأن الفرس اذا کان جواداً اعطی من غیر ان یصاح به لاستزادته ثم قیل ذلک فی کل امر عظیم و لکل شی ٔ کبیر خیراً او شراً. (منتهی الارب) (اقرب الموارد).
، بنده. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (مهذب الاسماء) (ترجمان علامۀ جرجانی ترتیب عادل). ج، ولدان، ولده. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد).
- ام الولید، ماکیان. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
ابن یزید بن عبدالملک (86-96 هجری قمری). از خلفای اموی. به روزگار خلافت وی مغرب الاقصی (مراکش) و اندلس و ماوراءالنهر و قسمتی از هندوستان فتح شد. این خلیفه و شاعر از آل مروان در دمشق به دنیا آمد و در یکی از نقاط اطراف حمص درگذشت. وی بانی جامع اموی دمشق است (به سال 88) که از معتبرترین ابنیۀاسلامی است. وی زیر نظر عبدالصمد بن عبدالاعلی شیبانی که شاعری متهم به کفر و زندقه بود پرورش یافت و به اشعار خمریات شهرت یافت. اشعار وی جلوه ای از زندگانی او بود. وی راه را برای دگرگونی شعر در زمان عباسیان هموار کرد. جبریل خاورشناس ایتالیایی اشعار او را گردآوری و بررسی کرده است. گویند وی در نواختن عود و ضرب مهارت داشت. (از تاریخ عباس اقبال) (از الموسوعهالعربیه المیسره چ قاهره ص 1966). رجوع به حبیب السیرو عیون الانباء ص 119 و مجمل التواریخ ص 305، 307، 427، 456 و نزهه القلوب ج 3 ص 250 و 252 و الحلل السندسیهو ضحی الاسلام و سیره عمر بن عبدالعزیز و تاریخ گزیده والجماهر بیرونی و المعرب جوالیقی و عیون الاخبار و الاعلام زرکلی و البیان و التبیین و العقدالفرید شود
پدر خالد، سردار معروف اسلامی. رجوع به خالد شود:
کجا شدند صنادید و سرکشان قریش
زمنکران که مر ایشان بدند بس منکر
ولید و حارث و بوجهل و عتبه و شیبه
کجاست آصف و کو ذوالحمار و کو عنتر؟
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(وَ)
دهی است جزء دهستان حومه بخش رودسر شهرستان لاهیجان. سکنۀ آن 175 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ولید
تصویر ولید
زاده، کودک، بنده زاده مولود، کودک، بنده، جمع ولدان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ولید
تصویر ولید
((وَ))
زاده، مولود، کودک، بنده
فرهنگ فارسی معین
بنده، زاده، کودک، مولود
فرهنگ واژه مترادف متضاد
از توابع پایین خیابان لیتکوه آمل
فرهنگ گویش مازندرانی