جدول جو
جدول جو

معنی ولگا - جستجوی لغت در جدول جو

ولگا(دخترانه)
بلندترین رود اروپا
تصویری از ولگا
تصویر ولگا
فرهنگ نامهای ایرانی
ولگا(وُ)
درازترین رود اروپا (3694 کیلومتر) که در روسیه جاری است و به دریای خزر ریزد
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ولا
تصویر ولا
(پسرانه)
دوستی، محبت
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ولا
تصویر ولا
محبت، دوستی، قرابت، خویشی، یاری، ملک، پادشاهی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چولگان
تصویر چولگان
چوگان، عصای پادشاهی. به عربی صولجان می گویند
فرهنگ فارسی عمید
(بَ / بُو)
مجرای بول. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
هول و ولا، هول و دلهره. اضطراب. (فرهنگ فارسی معین از فرهنگ لغات عامیانۀ جمال زاده)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
ولاء. یاران، میراث بندۀ آزاد. (غیاث اللغات) ، ملک و پادشاهی، قرابت. (آنندراج). خویشاوندی. رجوع به ولاء شود، ولاء. توالی اجرای امری: و بدان رکن شود که حجرالاسوددر اوست و حجر را بوسه دهد و از حجر بگذرد و بر همین ولا بگردد. (سفرنامۀ ناصرخسرو چ دبیرسیاقی ص 87).
- برولا، متوالیاً. برتوالی: شرط ما در این کتاب آن است که مجلس ها سازیم در آیات قرآن برولا و در هر مجلس سه نوبت سخنی گوئیم. (کشف الاسرار ج 1 ص 1 از فرهنگ فارسی معین).
- به ولای ، به تبع. به دنبال . (از فرهنگ فارسی معین) : و به ولای اینکه در مقدمه شرط رفته است. (نفثهالمصدور چ یزدگردی ص 109).
- علی الولا، برتوالی. دمادم
لغت نامه دهخدا
(لَ رِ)
دهی کوچک است از دهستان گلیجان شهرستان تنکابن. واقع در پنجاه هزارگزی باختری تنکابن. کوهستانی، سردسیر و دارای 40 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(گُ تَ پَ / پِ)
دهی است از دهستان رمشک بخش کهنوج شهرستان جیرفت واقع در 126000گزی جنوب خاوری کهنوج و 7000گزی جنوب راه مالرو کهنوج به رمشک. دارای 20 تن سکنه و مزارع چاه پولات و چاه صفر و گل زهک جزء این ده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
دانۀ سیاهی است که در گندم میباشد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(وُلْ)
مؤنث اولی. سزاوارتر. (از منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
حکیم. دانشمند. (فرهنگ فارسی معین). بلکا. و رجوع به بلکا شود، خشمگین شدن و آزرده شدن، بی صبر شدن و بی طاقت گشتن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از آلگا
تصویر آلگا
فرانسوی جلبک از رستنی های آبی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلگا
تصویر بلگا
حکیم دانشمند
فرهنگ لغت هوشیار
ولا در فارسی دوستی مهر ورزی یاری، نزدیکی، کشور داری پادشاهی، خویشی خویشاوندی ولا در فارسی همدوستی، پیاپیی دنبالگی پشت همی محبت صداقت مصادقت، قرب نزدیکی، خویشاوندی، ملک. یا به ولا. بتبع بدنبال: و بولای اینکه درمقدمه شرط رفته است... که بسر در وی از سر گذشتهای خویش بیش نخواهم دورد از کارنامه وقایع گوییم. یا برولا. متوالیا: (شرط ما در این کتاب آنست که مجلسها سازیم در آیات قرآن برولا و در هر مجلس سه نوبت سخن گوییم) توضیح در عربی گویند: (جاوء وا ولا علی ولا)، یعنی متتابعین. پیاپی کردن، دمادم کردن، پیاپی آمدن، پیوستگی کردن، میان دو چیز، دوستی کردن، با کسی، توالی اجرای امری، پیوستگی، دوستی مصادقه: (امروز که ایام در پیمان ولای اوست. و قضا آنجاکه رضای او هر تیر تدبیری که ما اندازیم بر نشانه کار نیاید)، بر گرفته در فارسی از ولایه شهرستان سرزمین محبت صداقت مصادقت، ملک. یا به ولا. بتبع بدنبال: و بولای اینکه درمقدمه شرط رفته است... که بسر در وی از سر گذشتهای خویش بیش نخواهم دورد از کارنامه وقایع گوییم. یا برولا. متوالیا: (شرط ما در این کتاب آنست که مجلسها سازیم در آیات قرآن برولا و در هر مجلس سه نوبت سخن گوییم) توضیح در عربی گویند: (جاوء وا ولا علی ولا)، یعنی متتابعین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ولا
تصویر ولا
((وَ))
محبت، دوستی، قرابت، خویشی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ولا
تصویر ولا
((وَ))
هول و ولا، هول، دلهره، اضطراب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آلگا
تصویر آلگا
جلبک
فرهنگ واژه فارسی سره
تولی، دوستی، رفاقت، مصادقت، مصادقه، مودت، نزدیکی، وداد
فرهنگ واژه مترادف متضاد
پهن، گسترده، گاه، زمان، بار
فرهنگ گویش مازندرانی
غوزه ی پنبه که در خال باز شدن باشد، گلوله شدهمچاله شده
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی گیاه انگلی بالا رونده از درختان جنگلی، برگ
فرهنگ گویش مازندرانی
برگه
فرهنگ گویش مازندرانی
دستگاهی برای جدا کردن شیره ی نیشکر
فرهنگ گویش مازندرانی
بره ی نوزاد تا شش ماهگی را ولکا گویند
فرهنگ گویش مازندرانی
درختی که بر تنه ی آن نوعی گیاه انگلی پیچد
فرهنگ گویش مازندرانی