جدول جو
جدول جو

معنی ولز - جستجوی لغت در جدول جو

ولز
(وِ لِزز / لِ)
از اتباع جلز (جلز و ولز). در تداول، حکایت صوت سرخ شدن وسوختن مادۀ غذائی بر روی آتش یا در روغن گداخته.
- جلز و ولز کردن، آوای سوختن و سرخ شدن مواد غذایی بر آتش یا در روغن گداخته.
- ، از ستمی یا المی یا بروز ناملایمی نالیدن.
- ، اظهار ناراحتی و درد کردن. (از فرهنگ لغات عامیانۀ جمال زاده)
لغت نامه دهخدا
ولز
(وِ)
هربرت جرج (1866- 1946 میلادی). مورخ و منتقد و داستان نویس بزرگ انگلیسی
لغت نامه دهخدا
ولز
سرخ شدن و سوختن چیزی (غذا) بر روی آتش ، اظهار ناراحتی و درد
تصویری از ولز
تصویر ولز
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ولی
تصویر ولی
(پسرانه)
پدر و مادر، کفیل، دوست، یار نیکان، بالاترین مقام در دین اسلام پس از پیامبر (ص)، لقب علی (ع)، از نامهای خداوند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ولا
تصویر ولا
(پسرانه)
دوستی، محبت
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ولو
تصویر ولو
رها، آزاد، پاشیده، ازهم پاشیده، پراکنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ولع
تصویر ولع
حرص و علاقۀ شدید به چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ولک
تصویر ولک
سیاکوتی، درختچه ای از تیرۀ گل سرخیان با شاخه های انبوه و خاردار و برگ های سبز تیره که گل های آن در طب به عنوان مقوی قلب و ضد تشنج به صورت دم کرده یا پودر به کار می رود، بلک، سرخ ولیک، قره گیله، کومار، کورچ، کویچ، مارخ، ولیک، سیاه الله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کلز
تصویر کلز
پوست درختی که در هندوستان می روید، ریشۀ درخت انار صحرایی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ولی
تصویر ولی
پدر و مادر یا کفیل شخص
در فقه و حقوق آنکه اختیار کسی در دست اوست
آنکه پس از پیامبر بالاترین مقام را دارد
دوست
در تصوف بندۀ مقرب درگاه خدا
لکن برای مثال خال سرسبز تو خوش دانۀ عیشی ست ولی / برکنار چمنش وه که چه دامی داری (حافظ - ۸۹۴)
ولی دم: در فقه خویشاوند نزدیک مقتول که برای گرفتن انتقام یا دریافت خون بها اقدام کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ولد
تصویر ولد
فرزند، پسر یا دختر هر مرد یا زنی نسبت به خود او، بچه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ولا
تصویر ولا
محبت، دوستی، قرابت، خویشی، یاری، ملک، پادشاهی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ولد
تصویر ولد
فرزند، املای دیگر واژۀ ولد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ولد
تصویر ولد
فرزند، املای دیگر واژۀ ولد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ولد
تصویر ولد
فرزند، املای دیگر واژۀ ولد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وله
تصویر وله
سرگردانی از عشق، شیفتگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لوز
تصویر لوز
بادام، میوه ای کوچک، کشیده و تقریباً بیضی شکل با دو نوع تلخ و شیرین که روغن آن مصرف دارویی دارد، گیاه درختی این میوه با برگ های باریک و گل های صورتی، چشم معشوق
فرهنگ فارسی عمید
(سِ)
دهی است از دهستان بهی بخش بوکان شهرستان مهاباد، سکنۀ آن 329 تن. آب آن از چشمه. محصول آن غلات، توتون و حبوب. شغل اهالی زراعت، گله داری و صنایع دستی زنان آنجا جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
تصویری از واز
تصویر واز
بمعنی گشاده و مفتوح، باز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وفز
تصویر وفز
شتاب
فرهنگ لغت هوشیار
آز آزوری آزمندی، حریص شدن آزمند گردیدن، حریصی آزمندی، حرص آز میل شدید: (گشت بی عاطفتی بازشروع یافت حرص و ولع و جهل شیوع) (ایرج میرزا)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ولش
تصویر ولش
چشم بپوش (از آن) صرف نظر کن دست بردار، اهمیت مده (به آن)
فرهنگ لغت هوشیار
فرزند زای زی (گویش گیلکی) انگلیسی جوش جوشکاری، جمع ولد، فرزندان فرزندن: (عیسی خان گرجی ولد لوند خان و همایون خان ولد لوار صاب هر دو در قلعه الموت محبوس بودند)، جمع اولاد ولد. یا زاد و ولد. فرزندان متعدد. یا زاد و ولد کردن، بچه زادن تولید مثل کردن، یا ولد چموش. شخص ناجنس و ناقلا، مردم آزار. توضیح گاه در تداول آنرا (ولد الچموش) گویند. یا ولدسگ. تخم سگ زاده سگ (دشنامی است نظیر پدرسگ)، جمع ولد فرزندان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ولچ
تصویر ولچ
بلدرچین کرک: (پخته بسی مرغ بهر گونه طرز ازولج و تیهو و دارج و چرز) (امیرخسرو)
فرهنگ لغت هوشیار
پیاپی کاری کردن، حاصل و کسب، کشت و زراعت، حاصل کردن، ورزیدن و ورزش پیشه، کسب و کار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وشز
تصویر وشز
پناه مردم، سختی زندگی، شتاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وجز
تصویر وجز
سخن کوتاه، کار کوتاه، فرزکار، کم اندک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لوز
تصویر لوز
پناهگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فلز
تصویر فلز
مس سپید که از آن دیگهای ریخته سازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زلز
تصویر زلز
نا آرامی مانه (اثاث خانه) مان دلتنگ نام آرام مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ولج
تصویر ولج
بلدرچین کرک: (پخته بسی مرغ بهر گونه طرز ازولج و تیهو و دارج و چرز) (امیرخسرو)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ولی
تصویر ولی
سرپرست
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ولی
تصویر ولی
اما
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ورز
تصویر ورز
تمرین
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فلز
تصویر فلز
توپال
فرهنگ واژه فارسی سره