ولد. ولد. ولد. فرزند. (منتهی الارب). بچه. (کشاف اصطلاحات الفنون). فرزند، خواه نرینه باشد خواه مادینه. واحد و جمع در وی یکسان است و گاهی جمع آن اولاد و ولده و الده به کسر هر دو و ولد به ضم آید. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) : همتش اب ّ و معالی ام ّ و بیداری ولد حکمتش عم و جلالت خال و هشیاری ختن. منوچهری. دو کف ّ کافی او والدین مکرمتند از این و آن کرم وجود بی قیاس ولد. سوزنی. ای به حسن تو صنم چشم فلک نادیده ای ز مثل تو ولد مادر ایام عقیم. سعدی. درخت است بالای جان پرورش ولد میوۀ نازنین بر سرش. سعدی. - زاد و ولد، فرزندان متعدد. نتاج. - زاد و ولد کردن، در تداول، بچه زادن. تولیدمثل کردن. (لغات عامیانۀ جمالزاده). - ولدالاب، فرزند پدر: خراج ولدالاب، مراد آن است که از هر قبیله ای آن کس که مشهور و معروف به ود خراج آن قبیله به نام آن شخص بازخوانند. (تاریخ قم ص 155). - ولد چموش،تعبیری دشنام گونه و شماتت و حقارت آمیز. شخص ناجنس و ناقلا. - ، مردم آزار. (لغات عامیانۀ جمال زاده)
وُلد. وِلد. وَلد. فرزند. (منتهی الارب). بچه. (کشاف اصطلاحات الفنون). فرزند، خواه نرینه باشد خواه مادینه. واحد و جمع در وی یکسان است و گاهی جمع آن اولاد و وِلده و اِلده به کسر هر دو و ولد به ضم آید. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) : همتش اَب ّ و معالی اُم ّ و بیداری ولد حکمتش عم و جلالت خال و هشیاری ختن. منوچهری. دو کف ّ کافی او والدین مکرمتند از این و آن کرم وجود بی قیاس ولد. سوزنی. ای به حسن تو صنم چشم فلک نادیده ای ز مثل تو ولد مادر ایام عقیم. سعدی. درخت است بالای جان پرورش ولد میوۀ نازنین بر سرش. سعدی. - زاد و ولد، فرزندان متعدد. نتاج. - زاد و ولد کردن، در تداول، بچه زادن. تولیدمثل کردن. (لغات عامیانۀ جمالزاده). - ولدالاب، فرزند پدر: خراج ولدالاب، مراد آن است که از هر قبیله ای آن کس که مشهور و معروف به ود خراج آن قبیله به نام آن شخص بازخوانند. (تاریخ قم ص 155). - ولد چموش،تعبیری دشنام گونه و شماتت و حقارت آمیز. شخص ناجنس و ناقلا. - ، مردم آزار. (لغات عامیانۀ جمال زاده)
فرزند زای زی (گویش گیلکی) انگلیسی جوش جوشکاری، جمع ولد، فرزندان فرزندن: (عیسی خان گرجی ولد لوند خان و همایون خان ولد لوار صاب هر دو در قلعه الموت محبوس بودند)، جمع اولاد ولد. یا زاد و ولد. فرزندان متعدد. یا زاد و ولد کردن، بچه زادن تولید مثل کردن، یا ولد چموش. شخص ناجنس و ناقلا، مردم آزار. توضیح گاه در تداول آنرا (ولد الچموش) گویند. یا ولدسگ. تخم سگ زاده سگ (دشنامی است نظیر پدرسگ)، جمع ولد فرزندان
فرزند زای زی (گویش گیلکی) انگلیسی جوش جوشکاری، جمع ولد، فرزندان فرزندن: (عیسی خان گرجی ولد لوند خان و همایون خان ولد لوار صاب هر دو در قلعه الموت محبوس بودند)، جمع اولاد ولد. یا زاد و ولد. فرزندان متعدد. یا زاد و ولد کردن، بچه زادن تولید مثل کردن، یا ولد چموش. شخص ناجنس و ناقلا، مردم آزار. توضیح گاه در تداول آنرا (ولد الچموش) گویند. یا ولدسگ. تخم سگ زاده سگ (دشنامی است نظیر پدرسگ)، جمع ولد فرزندان
تولید شده، زاییده، پدید آورده، شخص عجمی که در عرب پرورش یافته، کلام ساخته و بر بافته، لغت عجمی که عرب در کلام استعمال کند، لغتی که قدمت استعمال ندارد، مستحدث، جمع (برای کسان) مولدین
تولید شده، زاییده، پدید آورده، شخص عجمی که در عرب پرورش یافته، کلام ساخته و بر بافته، لغت عجمی که عرب در کلام استعمال کند، لغتی که قدمت استعمال ندارد، مستحدث، جمع (برای کسان) مولدین