جدول جو
جدول جو

معنی ولایتی - جستجوی لغت در جدول جو

ولایتی
(وَ / وِ یَ)
منسوب به ولایت. اهل شهرستان (به جز پایتخت). (فرهنگ فارسی معین).
- لهجۀ ولایتی، لهجه ای که مردم شهرستان بدان تکلم کنند. (فرهنگ فارسی معین).
- هم ولایتی، هم شهری
لغت نامه دهخدا
ولایتی
شهرستانی شارسانی منسوب به ولایت: اهل شهرستان (بجز پایتخت)، یا لهجه ولایتی. لهجه ای که مردم شهرستانها بدان تکلم کنند
فرهنگ لغت هوشیار
ولایتی
بومزاد، بومی، محلی، اهلی، شهری
متضاد: غیربومی
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ولایت
تصویر ولایت
زادگاه، منطقه، شهر و توابع آنکه یک نفر والی بر آن فرمانروایی می کرد، برابر با شهرستان کنونی، کشور، حکومت کردن، فرمانروایی، در تصوف ولی بودن، مقام ولی
فرهنگ فارسی عمید
(وَ / وِ یَ خَطط / خَ)
خط نستعلیق. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ولایتی خط
تصویر ولایتی خط
بنگرید به نستعلیق خط نستعلیق
فرهنگ لغت هوشیار
حکومت کردن، دست یافتن تصرف کردن، مجموعه شهرهایی که تحت نظر والی اداره میشود: ولایت کیلان و ولایت مازندران، سرزمین خطه: (ورایت نصرت شمارازکلاردشت نهضت نموده بعداز چندکوچ به ولایت لاررسید)، شهر بلده، کشور مملکت: (گفتی کزجمله ولایت روس بود شهری بنیکوی چو عروس) (هفت پیکر)، جمع ولایات، (دراصطلاح نویسندگان شبه قاره هند) ایران: (رسمی است که قلندران و عاشق پیشگاه ولایت بر سینه داغ کنند)، شهر و مولد و موطن هرکس (غیراز پایتخت) : (من آمده ام تهران زمستان را کار کنم و تابستان بروم ولایت)، توضیح ولایت و ولایت هر دو بمعانی یکدیگر آمده اند. یا ولایت قالوابلی. ولایت ایمان که ارواح مومنان در آن باخدای تعالی عهد بستند ببندگی. توضیح اشاره به آیه 171 ازسوره 7 (اعراف) : (واذاخذ ربک من بنی آدم من ظهورهم ذریتهم واشهدهم علی انفسهم الست بربکم ک قالوا بلی شهدنا ان تقولوا یوم القیمه اناکنا عن هذافاعلین) -1 حکومت کردن، تسلط داشتن، حکومت امارت: (ابونصر... برملک واقف بود... وقانون ولایت از اواستکشاف واستنطاق مینمود)، تسلط، مجموعه شهرهایی که تحت نظر والی اداره میشود، سرزمین خطه، مقام ول که پس ازمقام نبی (نبوت) قراردارد. یا شاه ولایت. لقب علی علیه السلام بن ابی طالب، جمع ولایات. یا ولایت عهد. شغل ومقام ولی عهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ولایت
تصویر ولایت
((وِ یَ))
فرمانروایی، پادشاهی، حکومت کردن، تسلط داشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ولایت
تصویر ولایت
((وَ یَ))
بخش هایی از یک کشور که یک نفر والی بر آن ها فرمانروایی کند، شهرستان، جمع ولایات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ولایت
تصویر ولایت
فرمانروایی
فرهنگ واژه فارسی سره
ارشدیت، امارت، حکومت، رهبریت، رهبری، مرشدی، وصایت، وکالت، خطه، سرزمین، شهر، مدینه، مملکت بلد
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از ولایت
تصویر ولایت
مقاطعةً
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از ولایت
تصویر ولایت
Guardianship, Lordship
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ولایت
تصویر ولایت
tutelle, seigneurie
دیکشنری فارسی به فرانسوی
با میل، دلخواه
فرهنگ گویش مازندرانی
بومی، ولایتی، اهل ولایت
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از ولایت
تصویر ولایت
опіка , владарювання
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ولایت
تصویر ولایت
אפוטרופסות , אֲדוּנָה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از ولایت
تصویر ولایت
tutela, senhorio
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ولایت
تصویر ولایت
tutela, señorío
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از ولایت
تصویر ولایت
opieka, panowanie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ولایت
تصویر ولایت
سرپرستی , سلطنت
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از ولایت
تصویر ولایت
การปกครอง , การปกครอง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از ولایت
تصویر ولایت
pengasuhan, kekuasaan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از ولایت
تصویر ولایت
监护 , 领主权
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از ولایت
تصویر ولایت
監護 , 領主
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از ولایت
تصویر ولایت
voogdij, heerschappij
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از ولایت
تصویر ولایت
utawala
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از ولایت
تصویر ولایت
후견 , 영주
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از ولایت
تصویر ولایت
vasiyet, efendilik
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از ولایت
تصویر ولایت
опека , владение
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ولایت
تصویر ولایت
अभिभावकत्व , अधिकार
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از ولایت
تصویر ولایت
tutela, signoria
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از ولایت
تصویر ولایت
Vormundschaft, Herrschaft
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ولایت
تصویر ولایت
অভিভাবকত্ব , সাম্রাজ্য
دیکشنری فارسی به بنگالی