- ولایت
- فرمانروایی
معنی ولایت - جستجوی لغت در جدول جو
- ولایت
- حکومت کردن، دست یافتن تصرف کردن، مجموعه شهرهایی که تحت نظر والی اداره میشود: ولایت کیلان و ولایت مازندران، سرزمین خطه: (ورایت نصرت شمارازکلاردشت نهضت نموده بعداز چندکوچ به ولایت لاررسید)، شهر بلده، کشور مملکت: (گفتی کزجمله ولایت روس بود شهری بنیکوی چو عروس) (هفت پیکر)، جمع ولایات، (دراصطلاح نویسندگان شبه قاره هند) ایران: (رسمی است که قلندران و عاشق پیشگاه ولایت بر سینه داغ کنند)، شهر و مولد و موطن هرکس (غیراز پایتخت) : (من آمده ام تهران زمستان را کار کنم و تابستان بروم ولایت)، توضیح ولایت و ولایت هر دو بمعانی یکدیگر آمده اند. یا ولایت قالوابلی. ولایت ایمان که ارواح مومنان در آن باخدای تعالی عهد بستند ببندگی. توضیح اشاره به آیه 171 ازسوره 7 (اعراف) : (واذاخذ ربک من بنی آدم من ظهورهم ذریتهم واشهدهم علی انفسهم الست بربکم ک قالوا بلی شهدنا ان تقولوا یوم القیمه اناکنا عن هذافاعلین) -1 حکومت کردن، تسلط داشتن، حکومت امارت: (ابونصر... برملک واقف بود... وقانون ولایت از اواستکشاف واستنطاق مینمود)، تسلط، مجموعه شهرهایی که تحت نظر والی اداره میشود، سرزمین خطه، مقام ول که پس ازمقام نبی (نبوت) قراردارد. یا شاه ولایت. لقب علی علیه السلام بن ابی طالب، جمع ولایات. یا ولایت عهد. شغل ومقام ولی عهد
- ولایت ((وِ یَ))
- فرمانروایی، پادشاهی، حکومت کردن، تسلط داشتن
- ولایت ((وَ یَ))
- بخش هایی از یک کشور که یک نفر والی بر آن ها فرمانروایی کند، شهرستان، جمع ولایات
- ولایت
- زادگاه، منطقه، شهر و توابع آنکه یک نفر والی بر آن فرمانروایی می کرد، برابر با شهرستان کنونی، کشور، حکومت کردن، فرمانروایی، در تصوف ولی بودن، مقام ولی
- ولایت
- Guardianship, Lordship
- ولایت
- tutela, senhorio
- ولایت
- tutela, señorío
- ولایت
- opieka, panowanie
- ولایت
- опека , владение
- ولایت
- опіка , владарювання
- ولایت
- voogdij, heerschappij
- ولایت
- Vormundschaft, Herrschaft
- ولایت
- tutelle, seigneurie
- ولایت
- tutela, signoria
- ولایت
- अभिभावकत्व , अधिकार
- ولایت
- অভিভাবকত্ব , সাম্রাজ্য
- ولایت
- vasiyet, efendilik
- ولایت
- 후견 , 영주
- ولایت
- utawala
- ولایت
- 监护 , 领主权
- ولایت
- 監護 , 領主
- ولایت
- אפוטרופסות , אֲדוּנָה
- ولایت
- pengasuhan, kekuasaan
- ولایت
- การปกครอง , การปกครอง
- ولایت
- ولايةٌ , سيادةٌ
- ولایت
- سرپرستی , سلطنت
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
شهرستانی شارسانی منسوب به ولایت: اهل شهرستان (بجز پایتخت)، یا لهجه ولایتی. لهجه ای که مردم شهرستانها بدان تکلم کنند
زادروز
ولایت، زادگاه، منطقه، شهر و توابع آنکه یک نفر والی بر آن فرمانروایی می کرد، برابر با شهرستان کنونی، کشور، حکومت کردن، فرمانروایی، در تصوف ولی بودن، مقام ولی
نگه داری، حفظ و صیانت
تولد، زاییده شدن، زاییدن
سخن چینی کردن، نمامی، سخن چینی
نگاهداشتن محافظت کردن، نگاهداشت محافظت نگهبانی: (سگ گرگین این دربه زشیران همه عالم که لاف عشق حق دارد و او داند و قایتها) (دیوان کبیر)، هرچه بدان چیزی را نگاه دارند و پناه دهند
عمل وصی کردن: ویک نفس بمنزله وصایت است، نصیحت، وصیت سفارش