- وقوع
- افتادن، فرود آمدن، قرار گرفتن، واقع شدن، در علوم ادبی مکتبی در شعر فارسی قرن دهم که ویژگی عمدۀ آن بیان واقعیت و پرهیز از اغراق های شاعرانه بود، واسوخت
معنی وقوع - جستجوی لغت در جدول جو
- وقوع
- پیش آمدن دست دادن، فرود آمدن، آشکارشدن اتفاق افتادن، فرود آمدن (مرغ از هوا)، بروز ظهور: (بعد از وقوع این قضیه در اندک روزی اسماعیل میرزا تغییر سلوک با او کرده)
- وقوع ((وُ))
- فرود آمدن، قرار گرفتن، بروز، ظهور
- وقوع
- Incidence, Occurrence
- وقوع
- incidência, ocorrência
- وقوع
- incidencia, ocurrencia
- وقوع
- częstość, zdarzenie
- وقوع
- частота , происшествие
- وقوع
- частота , виникнення
- وقوع
- incidentie, gebeurtenis
- وقوع
- Vorkommen, Auftreten
- وقوع
- incidence, occurrence
- وقوع
- incidenza, occorrenza
- وقوع
- घटना , घटना
- وقوع
- ঘটনার হার , ঘটনা
- وقوع
- olay sıklığı, meydana gelme
- وقوع
- 발생률 , 발생
- وقوع
- matukio, tukio
- وقوع
- 发生率 , 发生
- وقوع
- 発生率 , 発生
- وقوع
- שְׁכִיחוּת , התרחשות
- وقوع
- kejadian
- وقوع
- อัตราการเกิด , การเกิดขึ้น
- وقوع
- الوقوع , وقوعٌ
- وقوع
- وقوعہ , وقوع
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
حقیقی
خمیده رفتن
هم بستر شدن، مجامعت، جماع
آنچه در آب بخیسانند، آب گوارا و سرد
آتش گیره، هر چیزی که با آن آتش روشن کنند، پوک، مرخ، پرهازه، آفروزه، حطب، وقید، پده، آتش افروز، فروزینه، شیاع، پیفه، افروزه، آتش برگ، پد، هود
سیراب شدن، باور داشتن خبری را، خیسانیدن چیزی را
آگاهی، ایستیدگی، پی بردن -1 ایستادن، آگاه شدن، ایست توقف: (و ایستادن در موقف وقوف طاعت توقفی نماید عنان یکران دولت بر آن سمت معطوف فرماییم)، آگاهی اطلاع. یا اهل وقوف. بااطلاع و تجربه
بردبار آرام: زن یا مرد آهسته و بردبار
سوختنی سوختنی سوخت، فروزینه آتشگیر گیرانه آنچه بدان آتش افروزند از هیزم باریک وگیاه خشک فروزینه آتشگیر گیرانه. افروخته شدن (آتش)
در افتادن با یکدیگر، گادن گاییدن مجامعت کردن، مجامعت آمیزش