جدول جو
جدول جو

معنی وقفتان - جستجوی لغت در جدول جو

وقفتان(وَ فَ)
دو پی بالای گردۀ علیا. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از وارتان
تصویر وارتان
(پسرانه)
نام پسر بلاش اول پادشاه اشکانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ورفشان
تصویر ورفشان
ورفان، آنکه درخواست بخشش جرم و گناه کسی را بکند، شفیع، شفاعت کننده
فرهنگ فارسی عمید
(وُ رَ)
تبدیل فرستادن است، فاء و واء با یکدیگر بدل شده و در اصل فرستادن و فرشتان مخفف فرستادگان است یعنی پیغمبران و فرسته و فرشته نیز یک معنی دارد. (انجمن آرا) (آنندراج). برروشنان. رجوع به برروشنان شود
لغت نامه دهخدا
(رَمَ)
نام دو مرغزار در ناحیۀ صمان. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از آنندراج) ، موضعی است در زمین بنی اسد. (منتهی الارب) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(رَ مَ)
به صیغۀ تثنیه، دو تندی در پای گوسپند که به ناخن ماند یا نشان دو داغ. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج). قسمتی ازپای گوسپند که به ناخن ماند. (از اقرب الموارد) ، کرانۀ ران خر، یا دو تندی دو بازوی ستور، یا دو گوشت پارۀ بیموی متصل به باطن ذراع است یا دو کرانۀ ران ستور. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج) ، محل اجتماع آب را گویند. (از معجم البلدان). هر دو سوی رود. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(لُ فَ)
عروسک. لعبت. (السامی)
لغت نامه دهخدا
(لُ فَ)
به معنی لعبتان است که جمع لعبت باشد، یعنی صورت بازیچۀ دخترکان که از جامه سازند و لحبتان هم به نظر رسیده است. (از برهان)
لغت نامه دهخدا
(وَ رَ)
تثنیۀ وذره. دو لب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ابوحاتم گوید وذرتان به معنی دو پاره از گوشت است که دو لب بدانها تشبیه شده است. (اقرب الموارد). رجوع به وذره شود
لغت نامه دهخدا
(وَ رَ)
امت پیغمبر را گویند مطلقاً از هر پیغمبر که باشد. (برهان). پیرو پیغمبر و امت پیغمبر و ورشنان و حواری پیغمبر هر پیغمبری که باشد. ورستان. (ناظم الاطباء). مصحف برروشنان
لغت نامه دهخدا
(وَ رِ)
امت. (سروری). امت پیغمبر. (آنندراج) (برهان). و به این معنی با شین نقطه دار و نون هم آمده است. (برهان) (آنندراج). مصحف برروشنان. رجوع به ورستان شود
لغت نامه دهخدا
(شَ / شُو قِ)
جایگاه شوق:
هر قدم گامی به شوقستان دل
در جهان بی بیابان میزنم.
حسین ثنایی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(وَ نِ نَ)
دهی است جزو دهستان دیزمار خاوری بخش ورزقان شهرستان اهر واقع در 12 هزارگزی شوسۀ تبریز به اهر، دارای 394 تن سکنه. رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 شود
لغت نامه دهخدا
(وَ لَ)
دهی است جزء دهستان کاغذکنان بخش کاغذکنان شهرستان هروآباد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(نُ فَ / نَ فَ / نَکَ فَ)
دو بن استخوان زنخ به چپ و راست. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد). لهزمتان. دو استخوان برآمده میان استخوان زنخ و گوش. (یادداشت مؤلف). تثنیۀ نکفه است. رجوع به نکفه شود
لغت نامه دهخدا
(نُ فَ)
به صیغه تثنیه، در حدیث است: ’حتی یسیرالراکب بین النطفتین’، منظور دریای مشرق و مغرب است، و گفته اند: آب فرات و آب دریای جده، و نیز گفته شده است: دریای روم و دریای چین است. (از اقرب الموارد). رجوع به نطفه به معنی دریا شود
لغت نامه دهخدا
(مَ قِ)
به صیغۀ تثنیه، دو رگ پنهان در استخوان گرداگرد دبر که چون متشنج شوند انسان قادر بر ایستادن نیست و هرگاه آن راقطع کنند می میرد. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عُ دَ)
تثنیۀ عقده (در حال رفع، و رعایت این قاعده درزبان فارسی نشود). عقدتین. و رجوع به عقدتین شود
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان رودشت بخش کوهپایۀ شهرستان اصفهان، سکنۀ آن 400 تن، آب آن از رودخانه، محصول آن غلات و پنبه، شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان آنجا کرباس بافی و پنبه ریسی است، راه فرعی دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(سُ فَ)
تثنیه، دو چوب ایستاده که میان هر دو چرخ چاه باشد. (منتهی الارب). بصیغۀ تثنیه دو چوب راست ایستادۀ میان دو چرخ چاه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قُ فَ)
تثنیۀ قلفه. دوطرف بروت. (منتهی الارب). طرفا الشاربین. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(ظَ فَ)
هر دو سوی پالان شتر. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(سَ فَ)
هر دو جانب عنفقه که مویهای لب زبرین و زنخ است. (منتهی الارب). هر دو جانب عنفقه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
در حال اوفتادن، (شرفنامۀ منیری) :
خاک جهان ز اشک عدوی تو گل شده ست
زان دولت تو آمده خیزان و اوفتان،
کمال سپاهانی (شرفنامه)،
- اوفتان خیزان، اوفتان و خیزان، در حالت افتادن و برخاستن:
بیامد اوفتان خیزان برمن
چنان مرغی که باشد نیم بسمل،
منوچهری،
خوناب جگر ز دیده ریزان
چون بخت خود اوفتان و خیزان،
نظامی،
بر سر خاک اوفتان خیزان ز جور آسمان
از تظلم خاک هم بر آسمان خواهم فشاند،
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 597)،
پروانه ام اوفتان و خیزان
یک بار بسوز و وارهانم،
سعدی
لغت نامه دهخدا
(اِ دِ)
جدا کردن سر گوسپند را وقت گلو بریدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خِ فَ)
بصیغۀ تثنیه در حالت رفعی از خلفه. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). منه: له ولدان خلفتان، او راست دو فرزند یکی دراز و دیگری کوتاه ویا یکی سپید و دیگری سیاه. بدین معنی است له عبدان خلفتان، او راست دو فرزند یکی دراز و دیگری کوتاه و یا یکی سپید و دیگری سیاه و کذلک له امتان خلفتان
لغت نامه دهخدا
(فَ)
تثنیۀ حافه: حافتا الوادی، دو کرانۀ وادی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
از م-ادۀ تافت-ن، (فرهن-گ نظ-ام)، ن-ان کلفتی که به دیوار تنور زده بپزند مقابل نان سنگک که بر روی ریگ گرم روی زمین کوره پخته میشود، (فرهنگ نظام)، تافتون، تفتون بلهجۀ خراسان
لغت نامه دهخدا
(بَ رَ)
دهی است از دهستان کتول بخش علی آباد شهرستان گرگان. سکنۀ آن 810 تن. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
دهی است جزء دهستان ابرغان بخش مرکزی سراب که در 16 هزارگزی باختر سراب و 3 هزارگزی شوسۀ سراب به تبریز در جلگه واقع است، ناحیه ای است دارای آب و هوای معتدل و 681 تن سکنه، آب آنجا از چاه تأمین میشود، محصول عمده آن غلات و حبوبات و شغل مردمش زراعت و گله داری و راهش مالرو است، این ده را بفتان نیز میگویند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(قِ)
تشریفی است که امرای شرقی به ایلچیان و ملازمان ذی عزت و خاص دهند. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(نَ غَ فَ)
دو استخوان است در رخسار. (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). عظمان فی رئوس الوجنتین. (اقرب الموارد) (متن اللغه). تثنیۀ نغفه است. رجوع به نغفه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از قفتان
تصویر قفتان
ترکی پیشکشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صدفتان
تصویر صدفتان
مغاک های لگن که سر دو استخوان ران در آن ها فرو می رود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تافتان
تصویر تافتان
نانی که بر دیواره تنور پخته شود
فرهنگ لغت هوشیار